“𝑵𝒐𝒗𝒆𝒍”
“𝑵𝒐𝒗𝒆𝒍”
“𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐬𝐬”
“𝐏𝐚𝐫𝐭”𝟓
دنیز:واااای من خیلی معذرت میخوام
علیهان:نه اشکال نداره ولی به نظرم در موردش اشتباه میکنی آدم خوبیه بوراک
دنیز:بازم ببخشید
علیهان:اشکال نداره (با خنده)
قهوه مو درست کردم رفتم پیش نازلی نشستم
نازلی:مینتون خوبه با آقا بوراک
دنیز:روز اول میخواست قورتم بده خدا به خیر کنه روزای بعد رو
راستی اون خانمه کیه چقدر خوشگله
نازلی:اون یاسمین خانم هست خیلی خوشگله
همش خودشو میچسبونه به آقا بوراک
اما آقا بوراک بهش حس نداره
بوراک:دنیز بیا اتاقم
بلند شدم رفتم اتاقشون که پشت سرم یاسمین خانم اومد
یاسیمن:بوراک عزیزم حالت چطوره
رفت دستاشو انداخت دور گردن آقا بوراک
بوراک:یاسمین میگم بیا بشین روی پام
یاسیمن:میام میشینم ها
دنیز:اوق
یاسمین:تو چیزی گفتی عزیزم
دنیز:بله..نه
بوراک:دنیز بیا پرونده هارو بده ببینم
دنیز:بفرمایید من میتونم برم
بوراک:آره میتونی بری
رفتم توی اتاقم
دنیز:بوراک عزیزم (ادای یاسمین رو در اورد)
دیدم آقا بوراک داره نگام میکنه
بهم اشاره کرد که برم اتاقش
ای وای یعنی دید اینکارو کردم
رفتم اتاقش
دنیز:بله کارم داشتین آقا بوراک
بوراک:فردا صبح ساعت ۷ خونه ی من باش
چند تا از بچه های شرکت هم میان آنجا قراره کار کنیم
دنیز:بله
بوراک: این طرح های لباس دو همه ی رو توی لب تابت ثبت کن بعد برو خونه
دنیز:اینا همهی رو باید من ثبت کنم
بوراک:آره مشکلی هست
دنیز:نه چیزی نیست انجامشون میدم
بلاخره همشون تموم شد ساعت ۱۱ شب شده بود
وای مام بزرگم حتما منو میکشه سریع بلندش وسایلمو برداشتم رفتم خونه
در رو آروم باز کردم که مام بزرگم بیدار نشه
مام:دختره ی چشم سفید ساعت ۱۱ شبه چرا انقدر دیر اومدی
دنیز:وای خدایا مامان بزرگ سر کار بودم
مام:این چه کاریه آخه
دنیز:بخدا داشتم کار میکردم مام بزرگ خیلی خستم میخوام برم بخوایم
مام:من از کارای تو سر در نمیارم
لباسامو عوضشون کردم میخواستم بخوابم که گوشیم زنگ خورد
دنیز:بله لیلا خانم
لیلا:بیا پایین دم خونتون هستن
رفتم پایین
لیلا:خوب چیکار کردی امروز چیشد وقتی من رفتم
دنیز:چیزی نشد فقط یاسمین خانم اومد توی اتاق آقا بوراک بغلش کرد
لیلا:چی یاسمین وای من از اون بدم میاد زنیکه ی چندش تو هیچکار نکردی دستشو نگرفتی دست بوراک رو بگیر بهش چشمک بزن
دنیز:چی!یعنی چی دستشو بگیر بهش چشمک بزنم من اینکارارو نمیکنم لیلا خانم
لیلا:ای دختره ی خنگ برو بخواب فردا دیرت نشه
آنقدر خسته بودم که سریع خوابیدم
“𝐌𝐲 𝐁𝐨𝐬𝐬”
“𝐏𝐚𝐫𝐭”𝟓
دنیز:واااای من خیلی معذرت میخوام
علیهان:نه اشکال نداره ولی به نظرم در موردش اشتباه میکنی آدم خوبیه بوراک
دنیز:بازم ببخشید
علیهان:اشکال نداره (با خنده)
قهوه مو درست کردم رفتم پیش نازلی نشستم
نازلی:مینتون خوبه با آقا بوراک
دنیز:روز اول میخواست قورتم بده خدا به خیر کنه روزای بعد رو
راستی اون خانمه کیه چقدر خوشگله
نازلی:اون یاسمین خانم هست خیلی خوشگله
همش خودشو میچسبونه به آقا بوراک
اما آقا بوراک بهش حس نداره
بوراک:دنیز بیا اتاقم
بلند شدم رفتم اتاقشون که پشت سرم یاسمین خانم اومد
یاسیمن:بوراک عزیزم حالت چطوره
رفت دستاشو انداخت دور گردن آقا بوراک
بوراک:یاسمین میگم بیا بشین روی پام
یاسیمن:میام میشینم ها
دنیز:اوق
یاسمین:تو چیزی گفتی عزیزم
دنیز:بله..نه
بوراک:دنیز بیا پرونده هارو بده ببینم
دنیز:بفرمایید من میتونم برم
بوراک:آره میتونی بری
رفتم توی اتاقم
دنیز:بوراک عزیزم (ادای یاسمین رو در اورد)
دیدم آقا بوراک داره نگام میکنه
بهم اشاره کرد که برم اتاقش
ای وای یعنی دید اینکارو کردم
رفتم اتاقش
دنیز:بله کارم داشتین آقا بوراک
بوراک:فردا صبح ساعت ۷ خونه ی من باش
چند تا از بچه های شرکت هم میان آنجا قراره کار کنیم
دنیز:بله
بوراک: این طرح های لباس دو همه ی رو توی لب تابت ثبت کن بعد برو خونه
دنیز:اینا همهی رو باید من ثبت کنم
بوراک:آره مشکلی هست
دنیز:نه چیزی نیست انجامشون میدم
بلاخره همشون تموم شد ساعت ۱۱ شب شده بود
وای مام بزرگم حتما منو میکشه سریع بلندش وسایلمو برداشتم رفتم خونه
در رو آروم باز کردم که مام بزرگم بیدار نشه
مام:دختره ی چشم سفید ساعت ۱۱ شبه چرا انقدر دیر اومدی
دنیز:وای خدایا مامان بزرگ سر کار بودم
مام:این چه کاریه آخه
دنیز:بخدا داشتم کار میکردم مام بزرگ خیلی خستم میخوام برم بخوایم
مام:من از کارای تو سر در نمیارم
لباسامو عوضشون کردم میخواستم بخوابم که گوشیم زنگ خورد
دنیز:بله لیلا خانم
لیلا:بیا پایین دم خونتون هستن
رفتم پایین
لیلا:خوب چیکار کردی امروز چیشد وقتی من رفتم
دنیز:چیزی نشد فقط یاسمین خانم اومد توی اتاق آقا بوراک بغلش کرد
لیلا:چی یاسمین وای من از اون بدم میاد زنیکه ی چندش تو هیچکار نکردی دستشو نگرفتی دست بوراک رو بگیر بهش چشمک بزن
دنیز:چی!یعنی چی دستشو بگیر بهش چشمک بزنم من اینکارارو نمیکنم لیلا خانم
لیلا:ای دختره ی خنگ برو بخواب فردا دیرت نشه
آنقدر خسته بودم که سریع خوابیدم
۹۳۳
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.