I wish I never saw it. (پارت 14)
جیمین: حرف نباشه
بردم تو اتاق خودش به اتاقش نگاه کردم تم مشکی داشت یکی دوبار بیشتر اتاقشو ندیدم اونم از دور داشت لباساشو عوض میکرد
یه لحظه چشمام خورد به هیکل عضلانیش نمیتونستم چشم ازش بردارم زیر لب فشی به خودم دادم بزور نگاهمو گرفتم دوختم به زمین ولی بازم نمیتونستم مقاومت کنم کشش عجیبی داشتم بهش نگاهش کردم فقط شلوار راحتی تنش بود اولین بار بود با شلوار راحتی میدیدمش
جیمین: میخوای تا صبح بهم زول بزنی؟
وای خاک تو سرت ت ا یک ساعت داری بهش زول
میزنی بدون حرفی رو تخت دراز کشیدم اونم دراز کشید خداروشکر سریع خوابم برد
صبح بلندشدم جیمین نبود سمت دستشویی قدم برداشتم دست صورتمو شستم رفتم پایین اجوما صبحونه اماده کرده بود ازش تشکر کردم نشستم رو صندلی مشغول خوردن شدم
یک ماه بعد
یک ماهی گذشته و هیچ اتفاق خاصی بینمون نیافتاد توی این یک ماه زیاد جیمین نمیدیدم شبا زود میخوابیدم تا نبینمش گفت این هفته قراره عروسی بگیره من مخالفت کردم ولی موفق نشدم نشسته بودم پای تلوزیون صدای قفل در اومد فهمیدم جیمینه اومد تو سلام ارومی کردم جوابمو باسرداد کنارم نشست
جیمین: لباس بپوش بریم لباس عروس بگیرم
ت ا: باشه
بلند شدم رفتم بالا لباس بیرون پوشیدم رفتم پایین منطزرم وایساده بود رفتم کنارش باهم اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم راه افتاد تو راه حرفی نزدیم
توی پارکینگ پاساژی پارک کرد رفتیم تو پاساژ به لباسا نگاه میکردیم یه لباس نظرمو جلب کرد سرشونه هاش باز بود جیمین وقتی فهمید بهش دارم نگاه میکردم گفت
جیمین: نه
ت ا: بهش خیلی مظلوم نگاه کردم چراا
جیمین: بهم نگاه کرد اونجوری نگاه نکن میخورمتا
از حرفش لپام گل انداخت
ت ا: میخری؟
جیمین: دستاشو لای موهاش کرد باشه... ولی شرط داره
ت ا: چه شرطی؟
بردم تو اتاق خودش به اتاقش نگاه کردم تم مشکی داشت یکی دوبار بیشتر اتاقشو ندیدم اونم از دور داشت لباساشو عوض میکرد
یه لحظه چشمام خورد به هیکل عضلانیش نمیتونستم چشم ازش بردارم زیر لب فشی به خودم دادم بزور نگاهمو گرفتم دوختم به زمین ولی بازم نمیتونستم مقاومت کنم کشش عجیبی داشتم بهش نگاهش کردم فقط شلوار راحتی تنش بود اولین بار بود با شلوار راحتی میدیدمش
جیمین: میخوای تا صبح بهم زول بزنی؟
وای خاک تو سرت ت ا یک ساعت داری بهش زول
میزنی بدون حرفی رو تخت دراز کشیدم اونم دراز کشید خداروشکر سریع خوابم برد
صبح بلندشدم جیمین نبود سمت دستشویی قدم برداشتم دست صورتمو شستم رفتم پایین اجوما صبحونه اماده کرده بود ازش تشکر کردم نشستم رو صندلی مشغول خوردن شدم
یک ماه بعد
یک ماهی گذشته و هیچ اتفاق خاصی بینمون نیافتاد توی این یک ماه زیاد جیمین نمیدیدم شبا زود میخوابیدم تا نبینمش گفت این هفته قراره عروسی بگیره من مخالفت کردم ولی موفق نشدم نشسته بودم پای تلوزیون صدای قفل در اومد فهمیدم جیمینه اومد تو سلام ارومی کردم جوابمو باسرداد کنارم نشست
جیمین: لباس بپوش بریم لباس عروس بگیرم
ت ا: باشه
بلند شدم رفتم بالا لباس بیرون پوشیدم رفتم پایین منطزرم وایساده بود رفتم کنارش باهم اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم راه افتاد تو راه حرفی نزدیم
توی پارکینگ پاساژی پارک کرد رفتیم تو پاساژ به لباسا نگاه میکردیم یه لباس نظرمو جلب کرد سرشونه هاش باز بود جیمین وقتی فهمید بهش دارم نگاه میکردم گفت
جیمین: نه
ت ا: بهش خیلی مظلوم نگاه کردم چراا
جیمین: بهم نگاه کرد اونجوری نگاه نکن میخورمتا
از حرفش لپام گل انداخت
ت ا: میخری؟
جیمین: دستاشو لای موهاش کرد باشه... ولی شرط داره
ت ا: چه شرطی؟
۱۱۹.۰k
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.