پارت ۳ : وقتی اومدید ایران 😶 ...
جین : ممنون مادر جان
خدیجه خانم : مرد پاشو برو چایی دم کن
اقا ممد رضا : من که زشته جلو دومادیمون
گل باغچه ی بابا میری چایی دم کنی
ا.ت : باشه العان میرم بابایی
خدیجه خانم : لازم نکرده بشین مرد میری یا با دمپایی بیام هان
اقا ممد رضا : باشه رفتم
ا.ت : جین بیا بریم یکم خپنرو بهت نشون بدم
پ ا.ت کل خونه رو به جین نشون داد داشتن میرفتن توی حال که صدای دعوا از اشپزخونه اومد رفتن دیدن که خدیجه خانوم داره داد میکشه
خدیجه خانم : که قوری ی منو میشکی اره ( داد)
اقا ممد رضا : خانوم به خدا دستم در رفت
ا.ت : مامان فدای سرت که شکیت
تو که صد تا قوری داری یکیشو بردار
خدیجه خانم : پدرصگ این قوری
خدیجه خانم : مرد پاشو برو چایی دم کن
اقا ممد رضا : من که زشته جلو دومادیمون
گل باغچه ی بابا میری چایی دم کنی
ا.ت : باشه العان میرم بابایی
خدیجه خانم : لازم نکرده بشین مرد میری یا با دمپایی بیام هان
اقا ممد رضا : باشه رفتم
ا.ت : جین بیا بریم یکم خپنرو بهت نشون بدم
پ ا.ت کل خونه رو به جین نشون داد داشتن میرفتن توی حال که صدای دعوا از اشپزخونه اومد رفتن دیدن که خدیجه خانوم داره داد میکشه
خدیجه خانم : که قوری ی منو میشکی اره ( داد)
اقا ممد رضا : خانوم به خدا دستم در رفت
ا.ت : مامان فدای سرت که شکیت
تو که صد تا قوری داری یکیشو بردار
خدیجه خانم : پدرصگ این قوری
۸.۱k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.