مافیای مغرور من
⛓️🩸مافیای مغرور من 🩸⛓️
⛓️🩸پارت ۱۶🩸⛓️
که ینفر منو بغل کرد به پشت نگاه کردم دیدم جیا محکم از پشت بغلم کرده گفت جیا: چرا انقدر دیر کردی دلم برات تنگ شده بود تهیونگ:باش (سرد)
💗(ویو جیا)💗
داشتم با یون صحبت میکردم دیدم تهیونگ رفت تو عمارت پس چرا نیومد بهم سلام بده رفتم تو عمارت دیدم دارم آب میخوره از پشت بغلش کردم گفتم جیا: چرا انقدر دیر کردی دلم برات تنگ شده بود گفت تهیونگ: باش (سرد)چرا انقدر سرد صحبت کرد دلم به درد اومد گفتم جیا: تهیونگ... چرا ..سرد شدی تهیونگ: خوابم میاد شب بخیر و از کنارم رد شد رفت بالا در اتاق رو باز کرد محکم پشت سرش بست رفتم لباسم رو عوض کردم ی راحتی پوشیدم رفتم طبقه بالا جلوی در اتاق تهیونگ وایسادم گفتم جیا: تهیونگ... میشه درو باز کنی جواب نداد در زدم بازم جواب نداد درو خواستم باز کنم که دیدم قفل کرده گفت تهیونگ:مزاحم نشو برو بخواب بغض کرده بودم اشکم درومد گفتم جیا:تهیونگ...چیشده تروخدا دربازکن( با بغض و گریه)چیزی نگفت نشستم جلوی در و گریه کردم یهو در باز شد تهیونگ بود خواستم دوباره بگم چیشده که نشسته محکم بغلم کرد و گفت تهیونگ: چیشده چرا گریه میکنی تحمول نکردم و محکم بغلش کردم تو بغلش گریه کردم گفتم جیا: چرا اذیتم میکنی قهر میکنی بدون اینکه بگی چیکار کردم تحمول ندارم باهام سرد باشی بهم بی محلی کنی تهیونگ فقط ساکت بود و به حرفام گوش میداد یهو دستشو گذاشت رو سرم و موهامو ناز کرد تو بغلش خوابم برد...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه♥️✨️
⛓️🩸پارت ۱۶🩸⛓️
که ینفر منو بغل کرد به پشت نگاه کردم دیدم جیا محکم از پشت بغلم کرده گفت جیا: چرا انقدر دیر کردی دلم برات تنگ شده بود تهیونگ:باش (سرد)
💗(ویو جیا)💗
داشتم با یون صحبت میکردم دیدم تهیونگ رفت تو عمارت پس چرا نیومد بهم سلام بده رفتم تو عمارت دیدم دارم آب میخوره از پشت بغلش کردم گفتم جیا: چرا انقدر دیر کردی دلم برات تنگ شده بود گفت تهیونگ: باش (سرد)چرا انقدر سرد صحبت کرد دلم به درد اومد گفتم جیا: تهیونگ... چرا ..سرد شدی تهیونگ: خوابم میاد شب بخیر و از کنارم رد شد رفت بالا در اتاق رو باز کرد محکم پشت سرش بست رفتم لباسم رو عوض کردم ی راحتی پوشیدم رفتم طبقه بالا جلوی در اتاق تهیونگ وایسادم گفتم جیا: تهیونگ... میشه درو باز کنی جواب نداد در زدم بازم جواب نداد درو خواستم باز کنم که دیدم قفل کرده گفت تهیونگ:مزاحم نشو برو بخواب بغض کرده بودم اشکم درومد گفتم جیا:تهیونگ...چیشده تروخدا دربازکن( با بغض و گریه)چیزی نگفت نشستم جلوی در و گریه کردم یهو در باز شد تهیونگ بود خواستم دوباره بگم چیشده که نشسته محکم بغلم کرد و گفت تهیونگ: چیشده چرا گریه میکنی تحمول نکردم و محکم بغلش کردم تو بغلش گریه کردم گفتم جیا: چرا اذیتم میکنی قهر میکنی بدون اینکه بگی چیکار کردم تحمول ندارم باهام سرد باشی بهم بی محلی کنی تهیونگ فقط ساکت بود و به حرفام گوش میداد یهو دستشو گذاشت رو سرم و موهامو ناز کرد تو بغلش خوابم برد...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه♥️✨️
۱۸.۰k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.