ادامه فیک درخواستی
پارت ۳
ویو ا.ت
داشتم میرفتم سر قراری که داشتم
وقتی رفتم دیدم یه مرد که یه روزنامه جلوی صورتشه نشسته
رفته جلو
^اهم...
*اوه...سلام
^سلام
*خب بگو ببینم ...چی میخوای وقت گرانبهام رو دارف تلف میکنم(راس میگه)
^اوف اوف اوف ...چرا اینقدر جدی ...بعدشم من از روی دلخواه و یا از خواسته خودم نیومدم که داری اینجوری میکنی
*اووو...یعنی این قرار از اجبار ...از طرف هر دومون
^اووف...بله از روی اجباره
حوصلت نمیکشید و بلند شدی میخواستی بری
^خیلی عجول و پرخاشگری (فیکه دوستان)
خواستی بری که یاد حرف منشیت افتادی
توی ذهنت
^اووف فقط نیم ساعت
تایم گوشیت رو روشن کردی و روی نیم ساعت گذاشتی
^خب از اونجایی که قول دادم فقط نیم ساعت بگو ببینم
*خب...مایه قراری داریم که بعدا بهت میگم ولی باید بیشتر همو ببینیم
^چرا
*گفتم بعدا بهت میگم چرا ...حرف هم نباشه
^باشه بابا
داشتید حرف میزدین که هم الارم گوشی تو زنگ خورد هم چند نفر اومدن داخل
^خب ...من میرم دستشویی و میام
*باشه
ا.ت رفت و اون چند نفر اومدن پیش هیون و...
ببخشید کم نوشتم حالم زیاد خوب نیست 🥺
فردا جبران میکنم 😉
ویو ا.ت
داشتم میرفتم سر قراری که داشتم
وقتی رفتم دیدم یه مرد که یه روزنامه جلوی صورتشه نشسته
رفته جلو
^اهم...
*اوه...سلام
^سلام
*خب بگو ببینم ...چی میخوای وقت گرانبهام رو دارف تلف میکنم(راس میگه)
^اوف اوف اوف ...چرا اینقدر جدی ...بعدشم من از روی دلخواه و یا از خواسته خودم نیومدم که داری اینجوری میکنی
*اووو...یعنی این قرار از اجبار ...از طرف هر دومون
^اووف...بله از روی اجباره
حوصلت نمیکشید و بلند شدی میخواستی بری
^خیلی عجول و پرخاشگری (فیکه دوستان)
خواستی بری که یاد حرف منشیت افتادی
توی ذهنت
^اووف فقط نیم ساعت
تایم گوشیت رو روشن کردی و روی نیم ساعت گذاشتی
^خب از اونجایی که قول دادم فقط نیم ساعت بگو ببینم
*خب...مایه قراری داریم که بعدا بهت میگم ولی باید بیشتر همو ببینیم
^چرا
*گفتم بعدا بهت میگم چرا ...حرف هم نباشه
^باشه بابا
داشتید حرف میزدین که هم الارم گوشی تو زنگ خورد هم چند نفر اومدن داخل
^خب ...من میرم دستشویی و میام
*باشه
ا.ت رفت و اون چند نفر اومدن پیش هیون و...
ببخشید کم نوشتم حالم زیاد خوب نیست 🥺
فردا جبران میکنم 😉
۵۲۲
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.