وقتی عاشق مدیرت میشی *۳۸*
روز بعد
یون جی ویو
از خواب بیدار شدم که دلدر شدیدی گرفتم..کوک رو بیدار کردم و
یون جی:کوک...کوک
کوک:هممم....بله
یون جی:زیر دلم در میکنه(بغض)
کوک:میخوای بریم حموم زیر دلتو بمالم
و کوک یون جی رو براید استایل بغلش کرد و بردش حموم...(خودتون میدونید)
سوریا ویو
به کوک که دیشت پیام داده بودم امروز ساعت ۵:۰۰ میاد...میخوام بهش بگم.... چه سوپرایزی در انتظارشه(خنده شیطانی)
فعلا باید خونه رو آماده کنم...
یون جی ویو
یه خورده حالم بهتر شد...لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین و کوک همراهم و من رفتم تو آشپزخانه یه مسکن خوردم...
کوک:یون جی بهتری
یون جی:آره
کوک:بیا فیلم ببینیم
یون جی:باشه...ولی نمیدونم چرا یه چیزی احساس میکنم
کوک:هووف...(کمی ناراحت)
و یون جی رفت نشستو فیلم نگاه کردن..
۲ساعت بعد
کوک ویو
داشیتم فیلم میدیدیم که گوشیم زنگ خورد...شت سوریاس
یون جی:کیه
کوک:آ...هیچکی...حالا وایسا ببینم چی میگه..
یون جی ویو
و کوک رفت طبقه بالا
کوک:چی میخوای
سوریا:مگه یادت رفته
کوک:هوفف....بعد این دیگه ولم میکنی
سوریا:بدون تو نمیتونه که
کوک:چ..چی
سوریا:حتما بیا
کوک:چ...
و سوریا قطع کرد
ساعت ۴:۳۰ بود کوک سریع آماده شد و رفت پایین
یون جی:کجا
کوک:کار دارم...فعلا عشقم
یون جی:ام...خدافظ
و کوک رفتش...
نویسنده ویو
کوک سوار ماشینش شد و به اون آدرس رفت..وقتی رسید فهمید که یه خونست..رفت و زنگ خونه رو زد...سوریا درو باز کرد...کوک از چیزی که دید تعجب کرد..
سوریا:تادااا
کوک:تو....
کپی ممنوع❌
یون جی ویو
از خواب بیدار شدم که دلدر شدیدی گرفتم..کوک رو بیدار کردم و
یون جی:کوک...کوک
کوک:هممم....بله
یون جی:زیر دلم در میکنه(بغض)
کوک:میخوای بریم حموم زیر دلتو بمالم
و کوک یون جی رو براید استایل بغلش کرد و بردش حموم...(خودتون میدونید)
سوریا ویو
به کوک که دیشت پیام داده بودم امروز ساعت ۵:۰۰ میاد...میخوام بهش بگم.... چه سوپرایزی در انتظارشه(خنده شیطانی)
فعلا باید خونه رو آماده کنم...
یون جی ویو
یه خورده حالم بهتر شد...لباسم رو پوشیدم و رفتم پایین و کوک همراهم و من رفتم تو آشپزخانه یه مسکن خوردم...
کوک:یون جی بهتری
یون جی:آره
کوک:بیا فیلم ببینیم
یون جی:باشه...ولی نمیدونم چرا یه چیزی احساس میکنم
کوک:هووف...(کمی ناراحت)
و یون جی رفت نشستو فیلم نگاه کردن..
۲ساعت بعد
کوک ویو
داشیتم فیلم میدیدیم که گوشیم زنگ خورد...شت سوریاس
یون جی:کیه
کوک:آ...هیچکی...حالا وایسا ببینم چی میگه..
یون جی ویو
و کوک رفت طبقه بالا
کوک:چی میخوای
سوریا:مگه یادت رفته
کوک:هوفف....بعد این دیگه ولم میکنی
سوریا:بدون تو نمیتونه که
کوک:چ..چی
سوریا:حتما بیا
کوک:چ...
و سوریا قطع کرد
ساعت ۴:۳۰ بود کوک سریع آماده شد و رفت پایین
یون جی:کجا
کوک:کار دارم...فعلا عشقم
یون جی:ام...خدافظ
و کوک رفتش...
نویسنده ویو
کوک سوار ماشینش شد و به اون آدرس رفت..وقتی رسید فهمید که یه خونست..رفت و زنگ خونه رو زد...سوریا درو باز کرد...کوک از چیزی که دید تعجب کرد..
سوریا:تادااا
کوک:تو....
کپی ممنوع❌
۲۰.۰k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.