پارت چهل و چهار
پارت چهل و چهار
فردا
ساعت ۳ ظهر
آرام: قرار بود با اون مرتیکه بریم باغ مثلا اه
باید حاظر شم دیگه اوفف.
ویدا : در زدم رفتم تو
کجا میری ؟
آرام: هیوایی مامان نگفتم بهت؟
ویدا : نه
آرام : کامیار میاد دنبالم میریم شهریار باغ
ویدا : تنها ؟
آرام: چیکار کنم مامان بهش گفتم نمیام
دیدم داره ناراحت میشه قبول کردم
ویدا : خب اشکال ندار دیگ داره نامزدت میشه
آرام : خودمم دلم نمیخواست برم
ویدا : چرا ؟
آرام: همینجوری ؛ ولش دیگه دارم میرم
ویدا : خب حاظر شو
آرام : مامانم رفت بیرون
یه تیشرت لانگ مشکی با شلوار بگ پوشیدم
یه ذره کرم زدم صورتم
یه ذره ریمل و دور چشامو با سایه مشکی کردم
یه آرایش نچرال و سنگین و رنگ پریده کردم
موهامو دم اسبی بستم دیگه ساعت پنج و نیم شد
یه ذره با گوشیم ور رفتم تا کامیار عوضی رسید
رفتم جلو در سوار ماشین شدم
کامیار : سلام خوشگلم
آرام: سلام
کامیار: خیلی خوشگل شدی
آرام: خوشگل بودم..
کامیار : باز شروع نکن دیگه عه
آرام: پس حرف نزن
کامیار: اخماتم باز کن
آرام: نمیتونم
کامیار: تو با اخم هم خوشگلی
آرام : فک هات درد نمیگیره انقد زر زر میکنی ؟
کامیار : نه ؛
آرام: ساکت باش بزار حد اقل گوش ما سالم بمونه
کامیار: عصبانیتت هم جذابهه
آرام: سییییس
کامیار : خبب
۱ ساعت بعد رسیدیم
شام خوردیم و دیگه ساعت ۱۰ بود
آرام: پاشو بریم دیگه
کامیار : تازه اومدیم که
آرام: چی میگی سه ساعته اینجا ایم بریم دیگه
کامیار: من تازه کارت دارم
آرام : اوفف چیکارم داری بنال بعد پاشو
کامیار : رفتم جلو تر و نزدیکش شدم
آرام: چیکار میکنی برو عقب
کامیار : مگه نگفتی هز واری داری سری بگو
الانم دارم کارمو انجام میدم
آرام: بهت گفتم برو عقب
کامیار: آروم نزدیکتر رفتم و لبام داشت میمیچسبید به لباش
آرام: سری دوییدم طبقه بالا
گوشیم و کیفم بالا بود
اونم افتاد دنبالم
کامیار: دیدم رفت تو اتاق طبقه بالا گوشیشو ور داره
داشت به یکی زنگ میزد
آرام: داشتم به ملینا زنگ میزدم که اوند گوشیو از دستم کشید
کامیار : گوشیشو گرفتم گذاشتم رو میز
رفت پیش در که فرار کنه
آرام: اومد دستامو از پشت گرفت و در رو قفل کرد
هی نزدیکم میشد
انقد رفتم عقب تا چسبیدم به دیوار
کامیار: آروم آروم رفتم جلو چسبیدم به تنش
دستاشو گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش
آرام: وقتی لبامو بوسید اشکام ریخت رو گونه هام
کامیار: لباسشو گرفتم تا در بیارم
آرام: تورو خدا نکن
کامیار: چرا مقاومت میکنی
بلخره که میخوای ماله من بشی
پس بهتره زود تر واسه من بشی
آرام : تورو خدا نکن برو عقب
کامیار: از کمرش گرفتم و پرتش کردم رو تخت
آرام : اومد دراز کشید رو تنم
همین جوری داشتم گریه میگردم
کامیار: دستمو بردم رو لباسش.
آروم لباسش رو در آوردم
...
فردا
ساعت ۳ ظهر
آرام: قرار بود با اون مرتیکه بریم باغ مثلا اه
باید حاظر شم دیگه اوفف.
ویدا : در زدم رفتم تو
کجا میری ؟
آرام: هیوایی مامان نگفتم بهت؟
ویدا : نه
آرام : کامیار میاد دنبالم میریم شهریار باغ
ویدا : تنها ؟
آرام: چیکار کنم مامان بهش گفتم نمیام
دیدم داره ناراحت میشه قبول کردم
ویدا : خب اشکال ندار دیگ داره نامزدت میشه
آرام : خودمم دلم نمیخواست برم
ویدا : چرا ؟
آرام: همینجوری ؛ ولش دیگه دارم میرم
ویدا : خب حاظر شو
آرام : مامانم رفت بیرون
یه تیشرت لانگ مشکی با شلوار بگ پوشیدم
یه ذره کرم زدم صورتم
یه ذره ریمل و دور چشامو با سایه مشکی کردم
یه آرایش نچرال و سنگین و رنگ پریده کردم
موهامو دم اسبی بستم دیگه ساعت پنج و نیم شد
یه ذره با گوشیم ور رفتم تا کامیار عوضی رسید
رفتم جلو در سوار ماشین شدم
کامیار : سلام خوشگلم
آرام: سلام
کامیار: خیلی خوشگل شدی
آرام: خوشگل بودم..
کامیار : باز شروع نکن دیگه عه
آرام: پس حرف نزن
کامیار: اخماتم باز کن
آرام: نمیتونم
کامیار: تو با اخم هم خوشگلی
آرام : فک هات درد نمیگیره انقد زر زر میکنی ؟
کامیار : نه ؛
آرام: ساکت باش بزار حد اقل گوش ما سالم بمونه
کامیار: عصبانیتت هم جذابهه
آرام: سییییس
کامیار : خبب
۱ ساعت بعد رسیدیم
شام خوردیم و دیگه ساعت ۱۰ بود
آرام: پاشو بریم دیگه
کامیار : تازه اومدیم که
آرام: چی میگی سه ساعته اینجا ایم بریم دیگه
کامیار: من تازه کارت دارم
آرام : اوفف چیکارم داری بنال بعد پاشو
کامیار : رفتم جلو تر و نزدیکش شدم
آرام: چیکار میکنی برو عقب
کامیار : مگه نگفتی هز واری داری سری بگو
الانم دارم کارمو انجام میدم
آرام: بهت گفتم برو عقب
کامیار: آروم نزدیکتر رفتم و لبام داشت میمیچسبید به لباش
آرام: سری دوییدم طبقه بالا
گوشیم و کیفم بالا بود
اونم افتاد دنبالم
کامیار: دیدم رفت تو اتاق طبقه بالا گوشیشو ور داره
داشت به یکی زنگ میزد
آرام: داشتم به ملینا زنگ میزدم که اوند گوشیو از دستم کشید
کامیار : گوشیشو گرفتم گذاشتم رو میز
رفت پیش در که فرار کنه
آرام: اومد دستامو از پشت گرفت و در رو قفل کرد
هی نزدیکم میشد
انقد رفتم عقب تا چسبیدم به دیوار
کامیار: آروم آروم رفتم جلو چسبیدم به تنش
دستاشو گرفتم و لبامو گذاشتم رو لباش
آرام: وقتی لبامو بوسید اشکام ریخت رو گونه هام
کامیار: لباسشو گرفتم تا در بیارم
آرام: تورو خدا نکن
کامیار: چرا مقاومت میکنی
بلخره که میخوای ماله من بشی
پس بهتره زود تر واسه من بشی
آرام : تورو خدا نکن برو عقب
کامیار: از کمرش گرفتم و پرتش کردم رو تخت
آرام : اومد دراز کشید رو تنم
همین جوری داشتم گریه میگردم
کامیار: دستمو بردم رو لباسش.
آروم لباسش رو در آوردم
...
۵.۷k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.