۱۵
عشق دوران بچگی من 🌚
پارت ۱۵
.....: من هروز دنبالشون و خیلی مشکوکه
ته : باشه .. حواست باشه
..... : چشم
چند مین بعد :
ته ویو :
تو فکر بودم که سوآ چیکار کرده که بادیگارد م
اینطوری میگع ؟
خواستم از این درگیری بیام بیرون رفتم سمت اتاقم کمد پرونده هارو باز کردم هیچکدومشون نیست
ته : چطور ممکنه ؟؟ سوآ ( عربده )
سوآ : هییی چته خونه رو گذاشتی رو سرت
ته : تو اینارو برداشتی
سوآ : اونا چه بدرد من میخوره
ته : دروغ نگو عوضی تو برداشتی
سوآ : داد نزن برنداشتم
ته : واقعا دروغ نمیگی ؟؟
سوآ : آره
ته : اوکی ( رفت سمت اتاق سوآ )
سوآ : هییی کجا میری ؟؟
ته : زنمی و مجوز اینو دارم که اتاقتون بگردم نه ؟
سوآ : سمت اتاقم نمیری
ته : چرا میترسی پیدا کنم ؟؟
سوآ : من ... من برنداشتم تهیونگ
ته : خب دیگه چرا استرس داری میخوام واسه اطمینان بگردم
سوآ : .....
ته ویو : رفتم کل اتاقو گشتم تنها جایی که نگشتم کمد لباساش بود
ته : اجازه هست
سوآ : نع
ته : به تخ....ممم
سوآ: ایششش نگرد اونجارووووو
ته : هاااا.. پس اینهمه انکار کردن و استرس دلیل داشت ( پرونده ها دستشه)
سوآ : ....
ته : یعنی تو اینقدر عقلت کمه که نمیگی ممکنه نیاز داشته باشم
سوآ : ......
ته : چرا حرف نمیزنی ؟؟؟ ( دوستان آرامش قبل طوفان )
سوآ : ب....بخشید
ته : نشنیدم
سوآ : ببخشید ( یه کم بلند )
ته : نشنیدم ( عربده )
سوآ : گفتم که ببخشید غلط کردم ( گریه و داد )
ته : تو که همیشه غلط کردی ولی چرا پرونده های من
سوآ : کانگ گفت
ته : آخه ایناااا ... اینا پرنده های خانوادگیمن
دنبال سند های ملک و املاک بودی ؟؟
سوآ : ا.اره
ته : چرا باید اونارو اینجا نگهدارم ها ؟
سوآ : ....
ته : از خونه گمشو بیرون
سوآ : من جایی رو ندارم
ته : به من چه گمشووووووو ( عربده )
سوا : تروخدا
ته : خفه شو گمشو ار همون جایی که اومدی...
فلش بک به فردا صبح :
ات ویو :
تو خواب نازم بودم که گوشیم زنگ خورد آخه کدوم اردنگی الان زنگ میزنه ؟
مکالمشون :.
ات : چیههه ؟؟؟
ته : سلام خوبم تو خوبی ؟
ات : عا سلام نشناختمت چی میخوای ؟
ته : میشه حرف بزنیم
ات : خیر
ته : ات تروخدا نیاز دارم
ات : میگم نمیخوام ببینمت تو میگی بیا حرف بزنیم؟
ته : ات میگم بیا اخلاقه منو که میدونی یه چیز رو دوبار نمیگم
ات : الان با همین شد سه بار
ته : تو کافه *** میبینمت ( قطع کرد )
ات : ن.... علووووو
ات ویو :
از تختم دل کندم رفتم سمت حموم اومدم موهامو خشک کردم یه آرایش لایت لباسمو پوشیدم راه افتادم سمت اون کافه هه .
ته ویو :
داشتم با قهوه بازی میکردم که با صدای بسته شدن در کافه به خودم اومدم دیدم ات اومد تو
از قبل خیلی خوشگل تر شده اون شب دلم میخواست دل سیر بغلش کنم ...
ات : ......
شرط نداره ... 🫠
پارت ۱۵
.....: من هروز دنبالشون و خیلی مشکوکه
ته : باشه .. حواست باشه
..... : چشم
چند مین بعد :
ته ویو :
تو فکر بودم که سوآ چیکار کرده که بادیگارد م
اینطوری میگع ؟
خواستم از این درگیری بیام بیرون رفتم سمت اتاقم کمد پرونده هارو باز کردم هیچکدومشون نیست
ته : چطور ممکنه ؟؟ سوآ ( عربده )
سوآ : هییی چته خونه رو گذاشتی رو سرت
ته : تو اینارو برداشتی
سوآ : اونا چه بدرد من میخوره
ته : دروغ نگو عوضی تو برداشتی
سوآ : داد نزن برنداشتم
ته : واقعا دروغ نمیگی ؟؟
سوآ : آره
ته : اوکی ( رفت سمت اتاق سوآ )
سوآ : هییی کجا میری ؟؟
ته : زنمی و مجوز اینو دارم که اتاقتون بگردم نه ؟
سوآ : سمت اتاقم نمیری
ته : چرا میترسی پیدا کنم ؟؟
سوآ : من ... من برنداشتم تهیونگ
ته : خب دیگه چرا استرس داری میخوام واسه اطمینان بگردم
سوآ : .....
ته ویو : رفتم کل اتاقو گشتم تنها جایی که نگشتم کمد لباساش بود
ته : اجازه هست
سوآ : نع
ته : به تخ....ممم
سوآ: ایششش نگرد اونجارووووو
ته : هاااا.. پس اینهمه انکار کردن و استرس دلیل داشت ( پرونده ها دستشه)
سوآ : ....
ته : یعنی تو اینقدر عقلت کمه که نمیگی ممکنه نیاز داشته باشم
سوآ : ......
ته : چرا حرف نمیزنی ؟؟؟ ( دوستان آرامش قبل طوفان )
سوآ : ب....بخشید
ته : نشنیدم
سوآ : ببخشید ( یه کم بلند )
ته : نشنیدم ( عربده )
سوآ : گفتم که ببخشید غلط کردم ( گریه و داد )
ته : تو که همیشه غلط کردی ولی چرا پرونده های من
سوآ : کانگ گفت
ته : آخه ایناااا ... اینا پرنده های خانوادگیمن
دنبال سند های ملک و املاک بودی ؟؟
سوآ : ا.اره
ته : چرا باید اونارو اینجا نگهدارم ها ؟
سوآ : ....
ته : از خونه گمشو بیرون
سوآ : من جایی رو ندارم
ته : به من چه گمشووووووو ( عربده )
سوا : تروخدا
ته : خفه شو گمشو ار همون جایی که اومدی...
فلش بک به فردا صبح :
ات ویو :
تو خواب نازم بودم که گوشیم زنگ خورد آخه کدوم اردنگی الان زنگ میزنه ؟
مکالمشون :.
ات : چیههه ؟؟؟
ته : سلام خوبم تو خوبی ؟
ات : عا سلام نشناختمت چی میخوای ؟
ته : میشه حرف بزنیم
ات : خیر
ته : ات تروخدا نیاز دارم
ات : میگم نمیخوام ببینمت تو میگی بیا حرف بزنیم؟
ته : ات میگم بیا اخلاقه منو که میدونی یه چیز رو دوبار نمیگم
ات : الان با همین شد سه بار
ته : تو کافه *** میبینمت ( قطع کرد )
ات : ن.... علووووو
ات ویو :
از تختم دل کندم رفتم سمت حموم اومدم موهامو خشک کردم یه آرایش لایت لباسمو پوشیدم راه افتادم سمت اون کافه هه .
ته ویو :
داشتم با قهوه بازی میکردم که با صدای بسته شدن در کافه به خودم اومدم دیدم ات اومد تو
از قبل خیلی خوشگل تر شده اون شب دلم میخواست دل سیر بغلش کنم ...
ات : ......
شرط نداره ... 🫠
۱۰.۲k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.