فیک سایه سیاه پارت 31
ویو جیمین ؛ اینقدر خوشحال بودم که نگو ، همه چیو بهش گفتم حالا دیگه دایانا کنارمه رفتم تو اتاقم و خواستم کارامو انجام بدم که صدای در اومد
جیمین : بیا تو
جان : قربان
جیمین : چی شده جان
جان : جناب سانگ برای فردا شب شمارو دعوت کردن به مهمونی تولدشون
جیمین : باشه ممنون که خبر دادی جان
جان رفت ، فردا شب همراه دایانا میرم به مهمونی ولی باید مواظب باشم چون ممکنه چوی به خاطر کشتن مونیکا بخواد بهم ضربه بزنه باید خیلی حواسم جمع باشه
پرش زمانی فردا شب :
جیمین ؛ توی سالن منتظر دایانا بودم که دیدم از پله ها داره میاد پایین با دیدنش محوش شدم تا حالا توی این مدل لباسا ندیده بودمش اومد پایین و گفت : بریم
جیمین : خیلی خوشگل شدی عزیزم
دایانا : ممنونم توام خوشتیپ شدی
جیمین؛ دستشو گرفتم و رفتیم تو ماشین نشستیم پسرا هم همراهمون اومدن رفتیم بعد از چند دقیقه رسیدیم از ماشین پیاده شدیم که رو به پسرا گفتم :
حواستون به دایانا باشه ممکنه چوی نقشه ای داشته باشه
کوک : تا الان خبری ازش نبوده فک نکنم کلزی باهامون داشته باشه
ته : بازم باید احتیاط کنیم
جیهوپ : همینطوره مواظب باشین
جیمین : بریم
رفتیم داخل سالن بزرگی تزیین شده بود و دو تا دور میز و صندلی بود ما هم دور یه میز نشستیم که سانگ اومد پیشمون
سانگ : سلام پارک جیمین خوش اومدی
جیمین : سلام ممنونم تولدت مبارک
سانگ : ممنونم ازت ، ایشونو معرفی نمیکنی
جیمین : حتما ، دوست دخترم دایانا
سانگ : از اشناییتون خوشبختم
دایانا : ممنونم ، تبریک میگم تولدتون مبارک
سانگ : ممنونم دایانا
راوی ؛ سانگ رفت پیش بقیه مهمونا سالن حسابی شلوغ شده بود
دایانا : جیمین من میرم دستشویی
جیمین : باشه برو ولی زود برگرد مواظب باش
دایانا : باشه
از یه نفر پرسیدم دستشویی کجاست داشتم میرفتم توی راهرو بودم که سانگ جلوم ظاهر شد
لباس دایانا و جیمین گذاشتم
جیمین : بیا تو
جان : قربان
جیمین : چی شده جان
جان : جناب سانگ برای فردا شب شمارو دعوت کردن به مهمونی تولدشون
جیمین : باشه ممنون که خبر دادی جان
جان رفت ، فردا شب همراه دایانا میرم به مهمونی ولی باید مواظب باشم چون ممکنه چوی به خاطر کشتن مونیکا بخواد بهم ضربه بزنه باید خیلی حواسم جمع باشه
پرش زمانی فردا شب :
جیمین ؛ توی سالن منتظر دایانا بودم که دیدم از پله ها داره میاد پایین با دیدنش محوش شدم تا حالا توی این مدل لباسا ندیده بودمش اومد پایین و گفت : بریم
جیمین : خیلی خوشگل شدی عزیزم
دایانا : ممنونم توام خوشتیپ شدی
جیمین؛ دستشو گرفتم و رفتیم تو ماشین نشستیم پسرا هم همراهمون اومدن رفتیم بعد از چند دقیقه رسیدیم از ماشین پیاده شدیم که رو به پسرا گفتم :
حواستون به دایانا باشه ممکنه چوی نقشه ای داشته باشه
کوک : تا الان خبری ازش نبوده فک نکنم کلزی باهامون داشته باشه
ته : بازم باید احتیاط کنیم
جیهوپ : همینطوره مواظب باشین
جیمین : بریم
رفتیم داخل سالن بزرگی تزیین شده بود و دو تا دور میز و صندلی بود ما هم دور یه میز نشستیم که سانگ اومد پیشمون
سانگ : سلام پارک جیمین خوش اومدی
جیمین : سلام ممنونم تولدت مبارک
سانگ : ممنونم ازت ، ایشونو معرفی نمیکنی
جیمین : حتما ، دوست دخترم دایانا
سانگ : از اشناییتون خوشبختم
دایانا : ممنونم ، تبریک میگم تولدتون مبارک
سانگ : ممنونم دایانا
راوی ؛ سانگ رفت پیش بقیه مهمونا سالن حسابی شلوغ شده بود
دایانا : جیمین من میرم دستشویی
جیمین : باشه برو ولی زود برگرد مواظب باش
دایانا : باشه
از یه نفر پرسیدم دستشویی کجاست داشتم میرفتم توی راهرو بودم که سانگ جلوم ظاهر شد
لباس دایانا و جیمین گذاشتم
۵۷.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.