『𝐂𝐨𝐧𝐭𝐢𝐧𝐮𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐞 𝐥𝐚𝐬𝐭 𝐩𝐚𝐫𝐭』
『𝐂𝐨𝐧𝐭𝐢𝐧𝐮𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧 𝐨𝐟 𝐭𝐡𝐞 𝐥𝐚𝐬𝐭 𝐩𝐚𝐫𝐭』
امیدوارم دوست داشته باشید 😊
مکثی کرد و سمت کوک رفت و توی بغلش جا گرفت بعد از بوسه ی که کوک به موهاش زد شد خبر خوبشون رو گفت
بورام:خوب مثل اینکه ما داریم صاحب یه فسقلی دیگه میشیم
لحظه ی طول نکشید صدای تبریک ها بالا رفت و برای تبریک گفتن به طرفشون قدم برمیداشتن
بلاخره ظهر گذشت و لحظه غروب خورشید بود همه گرم و خنده بودن که نگاهش به مردی که کنار استخر ایستاده بود جلب شد
کنارش رفت و دستش روی شونه اش گذاشت
بورام:جیمین شی
با لبخندی به طرفش برگشت
جیمین:اه اینجایی
بورام:آره میخواستم راجب موضوعی باهات حرف بزنم
جیمین:خوب ملکه سر پا گوشم
از لحن جیمین که هنوز اون رو ملکه میدونست خنده ی کرد و برگه ی از پشتش بیرون اورد
بورام:تو راست میگفتی آدم با یه فرصت میتونه همچی و عوض کنه با یه فرصت خیلی ها عوض میشن و خیلی میرن با یه فرصت عزیز ترین کس زندگیمو از دست دادم
جونگ کوک خیلی اذیتم کرد اما همه این اذیتاش از عشق بود و ارزشش و داشت
بورام:خوشحالم که به حرفت گوش دادم
و الان دیگه نیازی به این قرار داد نیست
قرار دادی که که یک سال پیش جیمین و بورام نوشتند و هردو امضاش کردن
بورام:حتی الان اگه خودمون هم بخواییم قلبمون اجازه نمیده که از هم جدا شیم و ما دیگه نیازی به این قرارداد نداری
جلوی جیمین قرارداد رو به چهارتا کیه ی تقصیم کرد و توی آب استخر جلوشون پرت کرد و لبخندی رضایت بخشی از ته قلب دوتاشون روی لبا هاشون نشسته بود
اما این خنده فقط مال اون دوتا نبود
از پشت سرشون صدای دست زدن همه رو شنیدن و به سمتشون برگشت نگاهی به داخل انداخت که حالا تهیونگ هم بهشون ملحق شده بود
جونگ کوک به سمتش امد و جیمین به دست نوازشی به شونه کوک زد و از کنارش رد شد
جونگ کوک جلوی بورام ایستاد و دستاش رو دور کمر بورام حلقه کرد
کوک:ممنون فرصت این زندگی زیبا رو به هردومون دادی
و بوسه ی به لبای بورام میزنه که با صدای دلنشین دخترشون از جدا میشن
اینسو:باباییی
به طرفشون میدوه و جونگ کوک بغلش میکنه توی هوا پرتش میکنه و میگیرتش و سه نفری به جمع داخل خونشون ملحق میشن
9ماه بعد جونگ کوک و بورام صاحت یه پسر کوچولویی شدن که کپ بورام بود
و همیشه این خوشی خانوادگیشون پایدار شد
...............
▣--▣--▣
▣ پایان ▣
▣--▣--▣
امیدوارم دوست داشته باشید 😊
مکثی کرد و سمت کوک رفت و توی بغلش جا گرفت بعد از بوسه ی که کوک به موهاش زد شد خبر خوبشون رو گفت
بورام:خوب مثل اینکه ما داریم صاحب یه فسقلی دیگه میشیم
لحظه ی طول نکشید صدای تبریک ها بالا رفت و برای تبریک گفتن به طرفشون قدم برمیداشتن
بلاخره ظهر گذشت و لحظه غروب خورشید بود همه گرم و خنده بودن که نگاهش به مردی که کنار استخر ایستاده بود جلب شد
کنارش رفت و دستش روی شونه اش گذاشت
بورام:جیمین شی
با لبخندی به طرفش برگشت
جیمین:اه اینجایی
بورام:آره میخواستم راجب موضوعی باهات حرف بزنم
جیمین:خوب ملکه سر پا گوشم
از لحن جیمین که هنوز اون رو ملکه میدونست خنده ی کرد و برگه ی از پشتش بیرون اورد
بورام:تو راست میگفتی آدم با یه فرصت میتونه همچی و عوض کنه با یه فرصت خیلی ها عوض میشن و خیلی میرن با یه فرصت عزیز ترین کس زندگیمو از دست دادم
جونگ کوک خیلی اذیتم کرد اما همه این اذیتاش از عشق بود و ارزشش و داشت
بورام:خوشحالم که به حرفت گوش دادم
و الان دیگه نیازی به این قرار داد نیست
قرار دادی که که یک سال پیش جیمین و بورام نوشتند و هردو امضاش کردن
بورام:حتی الان اگه خودمون هم بخواییم قلبمون اجازه نمیده که از هم جدا شیم و ما دیگه نیازی به این قرارداد نداری
جلوی جیمین قرارداد رو به چهارتا کیه ی تقصیم کرد و توی آب استخر جلوشون پرت کرد و لبخندی رضایت بخشی از ته قلب دوتاشون روی لبا هاشون نشسته بود
اما این خنده فقط مال اون دوتا نبود
از پشت سرشون صدای دست زدن همه رو شنیدن و به سمتشون برگشت نگاهی به داخل انداخت که حالا تهیونگ هم بهشون ملحق شده بود
جونگ کوک به سمتش امد و جیمین به دست نوازشی به شونه کوک زد و از کنارش رد شد
جونگ کوک جلوی بورام ایستاد و دستاش رو دور کمر بورام حلقه کرد
کوک:ممنون فرصت این زندگی زیبا رو به هردومون دادی
و بوسه ی به لبای بورام میزنه که با صدای دلنشین دخترشون از جدا میشن
اینسو:باباییی
به طرفشون میدوه و جونگ کوک بغلش میکنه توی هوا پرتش میکنه و میگیرتش و سه نفری به جمع داخل خونشون ملحق میشن
9ماه بعد جونگ کوک و بورام صاحت یه پسر کوچولویی شدن که کپ بورام بود
و همیشه این خوشی خانوادگیشون پایدار شد
...............
▣--▣--▣
▣ پایان ▣
▣--▣--▣
۱۱۵.۰k
۳۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.