پارت13🌈✨still with me
پارت13
نیا:چش چش کردم دیدم تهیونگ داره به زور رییس شرکتمون مشروب میخوره ای خدا از دست ایننن
رفتم سمتشون
زدم به شونه تهیونگ و اروم بش گفتم : چندمین شاتته؟
ته: دومی
نیا: رییس تهیونگ دیگه نمیخوره ممنون
رییس: یک شات دیگه
نیا: ب... باشه تهیونگ ظرفیتت بالاست؟
ته: ن... نه خیلی زیاد
نیا:ایییگوووو(به معنی خدای من)
یک شات.... دو شات سه شات چار شات پنج... شیش... هفت... هشت دیگه تهیونگ تلوتلومیخورد
نیا؛ ت.. تهیونگ بیا بریم من رانندگی میکنم
ته: اخه کجا بریم عشقم؟ (با حالت مست و بی جون)
نیا: خونه ی من
ته: نه بریم خونه من بزرگه
نیا: باشه ادرسشو بگو میرسونمت
ته: نه خودتم بمون
نیا: بیا حرف نزن
ته ادرسشو میده و نیا با سرعت جت ته رو میرسونه خونه چون ته مسته نگرانه و باهاش تا دم در خونه میره میخواد بره که ته از پشت دستشو میگیره و میکشونه تو خونه
ته: الان خیلی دیر وقته تاکسی و اتوبوس نیست مجبوری پیاده بری خطرناکه بمون همینجا
نیا: خواستم مقاومت کنم ولی در مقابل حرف منطقیش کم میاوردم
باشه فقط من جدا از تو میخوابم
ته: باش پس تو برو تو این اتاق بخواب منم تو این اتاق
نیا: بیا شب بخیر
(ها ها کارای بد بد نکردن عینه دو تا بچه ادم رفتن خوابیدن😂😂)
فردا صبح*
نیا: با تشنج و حس دیر کردن از خواب بلند شدم بدون اینکه حواسم به سر و وضعم باشه سریع لباس دیشب رو پوشیدم و خواستم برم خونه خودم که لباس عوض کنم رفتم پایین و تهیونگو دیدم که از سر و وضع و هولی من خندش گرفته
ته:صبح بخیر خانوم شلخته چرا انقد هولی؟
نیا: ته لطفا منو بزار خونم باید لباس کار بپوشم دیرمههه
ته: امروز تعطیله برو لباساتو عوض کن دست و صورتتو بشور بیا صبحونه اماده کردم
نیا: وای های داشتم میمردم
رفتم لباس عوض کنم که فهمیدم لباس ندارم داد زدم : تهیونگ من لباس ندارم
تهیونگ:اومدم
تهیونگ ویو:
تهیونگ: رفتم و یه تیشرتامو بهش دادم و نصفه درو باز کرد که بگیره دادم دستش و پشت در گفتم بزار بیام تو ببینمت
نیا: بعد که پوشیدم ببین پسره هیز
ته: عه بزار ببینم دیگه من فقط یه بار دیدم اونم دو سال پیش
نیا: چ... چیییی
نیا ویو:
نیا: پوشیدم که با اون حرف تهیونگ داد بلندی زدم و گفتم چی اومدم بیرون و گفتم کی؟
ته:اوه اوه سوتییی دادم....(و بعد قضیه همون اتاق و لباس رو براش تعریف میکنه تا اینو میگه نیا تغییر رنگ به قرمز میده و میفته دنبال تهیونگ)
بدو بدو از پله ها دنبال ته میدوعه به پله های اخرش میرسن که ....
ادامه دارد.....
نیا:چش چش کردم دیدم تهیونگ داره به زور رییس شرکتمون مشروب میخوره ای خدا از دست ایننن
رفتم سمتشون
زدم به شونه تهیونگ و اروم بش گفتم : چندمین شاتته؟
ته: دومی
نیا: رییس تهیونگ دیگه نمیخوره ممنون
رییس: یک شات دیگه
نیا: ب... باشه تهیونگ ظرفیتت بالاست؟
ته: ن... نه خیلی زیاد
نیا:ایییگوووو(به معنی خدای من)
یک شات.... دو شات سه شات چار شات پنج... شیش... هفت... هشت دیگه تهیونگ تلوتلومیخورد
نیا؛ ت.. تهیونگ بیا بریم من رانندگی میکنم
ته: اخه کجا بریم عشقم؟ (با حالت مست و بی جون)
نیا: خونه ی من
ته: نه بریم خونه من بزرگه
نیا: باشه ادرسشو بگو میرسونمت
ته: نه خودتم بمون
نیا: بیا حرف نزن
ته ادرسشو میده و نیا با سرعت جت ته رو میرسونه خونه چون ته مسته نگرانه و باهاش تا دم در خونه میره میخواد بره که ته از پشت دستشو میگیره و میکشونه تو خونه
ته: الان خیلی دیر وقته تاکسی و اتوبوس نیست مجبوری پیاده بری خطرناکه بمون همینجا
نیا: خواستم مقاومت کنم ولی در مقابل حرف منطقیش کم میاوردم
باشه فقط من جدا از تو میخوابم
ته: باش پس تو برو تو این اتاق بخواب منم تو این اتاق
نیا: بیا شب بخیر
(ها ها کارای بد بد نکردن عینه دو تا بچه ادم رفتن خوابیدن😂😂)
فردا صبح*
نیا: با تشنج و حس دیر کردن از خواب بلند شدم بدون اینکه حواسم به سر و وضعم باشه سریع لباس دیشب رو پوشیدم و خواستم برم خونه خودم که لباس عوض کنم رفتم پایین و تهیونگو دیدم که از سر و وضع و هولی من خندش گرفته
ته:صبح بخیر خانوم شلخته چرا انقد هولی؟
نیا: ته لطفا منو بزار خونم باید لباس کار بپوشم دیرمههه
ته: امروز تعطیله برو لباساتو عوض کن دست و صورتتو بشور بیا صبحونه اماده کردم
نیا: وای های داشتم میمردم
رفتم لباس عوض کنم که فهمیدم لباس ندارم داد زدم : تهیونگ من لباس ندارم
تهیونگ:اومدم
تهیونگ ویو:
تهیونگ: رفتم و یه تیشرتامو بهش دادم و نصفه درو باز کرد که بگیره دادم دستش و پشت در گفتم بزار بیام تو ببینمت
نیا: بعد که پوشیدم ببین پسره هیز
ته: عه بزار ببینم دیگه من فقط یه بار دیدم اونم دو سال پیش
نیا: چ... چیییی
نیا ویو:
نیا: پوشیدم که با اون حرف تهیونگ داد بلندی زدم و گفتم چی اومدم بیرون و گفتم کی؟
ته:اوه اوه سوتییی دادم....(و بعد قضیه همون اتاق و لباس رو براش تعریف میکنه تا اینو میگه نیا تغییر رنگ به قرمز میده و میفته دنبال تهیونگ)
بدو بدو از پله ها دنبال ته میدوعه به پله های اخرش میرسن که ....
ادامه دارد.....
۵۰.۲k
۱۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.