من براي چشماني دلتنگم که سالهاست رهايم کرده اند..
من براي چشماني دلتنگم که سالهاست رهايم کرده اند..
من براي دست هايي دلتنگم که سالهاست تنهايم گذاشته اند و رفته اند من سالهاست که خاموشم...
بگذار فکر کنند اين ها هذيان هاي يک بيمار تب آلود است...
بگذار فکر کنند شعر است و برايم دست بزنند ..
.بگذار تماشا کنند مرا که خاطرات دروني وجودم را مي خورند و دارم تمام مي شوم
بي آن که بدانند من سالهاست تمام شده ام...
به من حق بده ...
اين آشفتگي را بر من ببخش اما من براي تمام شدن خويش اين طور گريان نيستم...
برای رفتن توست که می نالم
من براي دست هايي دلتنگم که سالهاست تنهايم گذاشته اند و رفته اند من سالهاست که خاموشم...
بگذار فکر کنند اين ها هذيان هاي يک بيمار تب آلود است...
بگذار فکر کنند شعر است و برايم دست بزنند ..
.بگذار تماشا کنند مرا که خاطرات دروني وجودم را مي خورند و دارم تمام مي شوم
بي آن که بدانند من سالهاست تمام شده ام...
به من حق بده ...
اين آشفتگي را بر من ببخش اما من براي تمام شدن خويش اين طور گريان نيستم...
برای رفتن توست که می نالم
۲۵.۰k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۰