p11
وایساده بودم که حس کردم تو بغل جونگ کوک گوشمو مک زد کوک:کی بهت گفت تنهایی از این هوا لذت ببری من:توهم میتونستی بیای کوک:تو اکسیژنمی نه این هوا برگشتم طرفش رفتم عقب سمت نرده دستمو آوردم بالا اشاره کردم که بیاد سمتم اومد دستشو گرفتم من:چرا دلبری میکنی کوک:چون دوست دارم صورتشو نوازش کردم لبامو بوسید دستمو رو موهاش گذاشتم اونم دستشو رو موهام کشید بعد جدا شد کوک:این اینجا چیکار میکنه من:کیه برگشتم یه دختره بود من:این دختره کیه کوک:همون دختری که راجبش گفتم من:واسه چی اومده اینجا کوک:نمیدونم عزیزم تو همینجا بمون ممکنه بهت آسیب بزنه من:خودت چی کوک:تو همینجا بمون میام عزیزم من:باشه رفت منم همینجا موندم نگران شدم و بعد رفتم تو اتاق خودش در و که باز کردم با چیزی که دیدم موندم تو شوک جونگ کوک حولش داد عقب کوک:داری چه غلطی میکنی نگام کرد کوک:جیسو من:داشتی چه گوهی میخوردی تو هانننن رفتم موهایه دختره رو گرفتم من:چه غلطی داشتی میکرد حرومزاده دختره:ولم کن من:ولت کنم؟با چه رویی اومدی سراغش هانننن
۳۸.۶k
۱۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.