پارت۹
ویو هوسوک
از اتاق اومدم بیرون که گوشیم زنگ خورد وقتی به اسم گوشی نگاه کردم جیهو بود دشمن من این دیگه چی میخواست رد تماس دادم و رفتم روی میز نشستم تلویزیون و روشن کردم که باز صدای زنگ گوشی اومد این دیگه چی میخواد جواب دادم
_چی میخوای
جیهو:سلام منم خوبم ممنون
_گفتم چی میخوای
جیهو: یه مهمونی گرفتم که مافیاها با دوست دختراشون میان البته فکر نکنم دوست دختر داشته باشی
_حتما چرا نیام و اینکه دوست دخترم میارم
جیهو:باشه بیار با زن داداشم اشنا میشیم
_حتما ولی نمیخوای بگی کجا و ساعت چند
جیهو:عمارت من ساعت ۷ تا ۱۲ امشب میبینمت دشمن جان
_من هم میبینمت اسکل الدنگ
و بدون منتظر جوابش باشم قطع کردم حالا چه جوری به لیا بگم به ساعت نگاه کردم ساعت ۵ بود باید به لیا میگفتم ولی اول باید براش لباس میگرفتم گوشیم و در اوردم و به جونگ زنگ زدم
جونگ:چیزی شده
_جیهو منو به مهمونی کاپلی دعوت کرده و باید با لیا برم ولی لیا لباس نداره میتونی برام ردیفش کنی
جونگ:با کمال میل ۲۰ دقیقه دیگه به دستتون میرسه
_باشه خدافظ
گوشی رو قطع کردم و به سمت اتاق رفتم در و باز کردم و وارد اتاق شدم لیا خواب بود دلم نمییاد بیدارش کنم ولی باید بریم دیر میشه
_کوچولو بیدار شو
+.........
_لیا بیدار شو (یکم بلند)
+باشه چیزی شده
_باید بریم به یه مهمونی و تو باید نقش دوست دختر منو بازی کنی
+چرا
_چون مهمونی کاپلی تو که مشکلی نداری
+نه مشکلی ندارم ولی من که لباس ندارم
_اون و حل کردم یکم دیگه خدمتکار برات میاره
+باشه راستی ساعت چند میریم
_۷ تا ۱۲
+باشه
از اتاق اومدم بیرون و رفتم تا اماده بشم
ویو لیا
از تخت بلند شدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم بیرون لباس روی تخت بود رفتم و جعبه رو باز کردم توش یه لباس ابی با گل های صورتی بود که کنارش یه جفت کفش بود لباس و پوشیدم و بعدشم کفش و پام کردم روی میز ارایش نشستم و شروع به ارایش کردم ...وقتی ارایشم تموم شد موهام و شونه زدم و باز گذاشتم دیگه کاملاً اماده بودم پس از اتاق خارج شدم و از پله ها پایین اومدم هوسوک پایین پله ها منتظر بود وقتی رفتم پایین به هوسوک گفتم
+خوشگل شدم
_........
+چیه بد شده
_........
+هوسوک کجاییی(یکم داد)
_ها چیه
+میگم خوشگل شدم یا نه
_خیلی خوشگل شدی
+ممنون
_خب بیا بریم
دستم و گرفتم با هم وارد پاکینگ شدیم در و برام باز کرد و منم نشستم خودشم رفت و ماشین و روشن کرد و شروع به رانندگی کرد همون جوری که رانندگی میکرد شروع به حرف زدن کرد
_وقتی رفتیم اونجا از کنارم دور نمیشی چون اونجا همه مافیان و خطر ناکه باشه کوچولوی من
+باشه
بعد نیم ساعت به مهمونی رسیدیم هوسوک دستم و گرفت با هم وارد شدیم وقتی وارد شدیم همه بهمون نگاه میکردن که یه اای به سمتمون اومد
جیهو:خیلی وقت نبود که ندیده بودمت
_نکنه دلت برام تنگ شده
جیهو: معلومه که تنگ میشه خب نمیخوای این خانم زیبا رو معرفی کنی
_لیا دوست دخترم و ایشون دشمن من
جیهو:از دیدنتون خوشبختم
+همچنین
_ما دیگه میریم میشینیم باید به مهمونات برسی
هوسوک دستم و گرفت و به سمت میزی رفت وقتی به میز رسیدیم دم گوشم گفت
_برای اینکه شک نکنن باید روی پام بشینی
+باشه
هوسوک روی میز نشست منم روی پاش نشستم که یهو ...........
ادامه دارد
اسلاید ۲ لباس لیا برای مهمونی
اسلاید ۳ کفش لیا
اسلاید ۴ ارایشش
اسلاید ۵ موهاش
از اتاق اومدم بیرون که گوشیم زنگ خورد وقتی به اسم گوشی نگاه کردم جیهو بود دشمن من این دیگه چی میخواست رد تماس دادم و رفتم روی میز نشستم تلویزیون و روشن کردم که باز صدای زنگ گوشی اومد این دیگه چی میخواد جواب دادم
_چی میخوای
جیهو:سلام منم خوبم ممنون
_گفتم چی میخوای
جیهو: یه مهمونی گرفتم که مافیاها با دوست دختراشون میان البته فکر نکنم دوست دختر داشته باشی
_حتما چرا نیام و اینکه دوست دخترم میارم
جیهو:باشه بیار با زن داداشم اشنا میشیم
_حتما ولی نمیخوای بگی کجا و ساعت چند
جیهو:عمارت من ساعت ۷ تا ۱۲ امشب میبینمت دشمن جان
_من هم میبینمت اسکل الدنگ
و بدون منتظر جوابش باشم قطع کردم حالا چه جوری به لیا بگم به ساعت نگاه کردم ساعت ۵ بود باید به لیا میگفتم ولی اول باید براش لباس میگرفتم گوشیم و در اوردم و به جونگ زنگ زدم
جونگ:چیزی شده
_جیهو منو به مهمونی کاپلی دعوت کرده و باید با لیا برم ولی لیا لباس نداره میتونی برام ردیفش کنی
جونگ:با کمال میل ۲۰ دقیقه دیگه به دستتون میرسه
_باشه خدافظ
گوشی رو قطع کردم و به سمت اتاق رفتم در و باز کردم و وارد اتاق شدم لیا خواب بود دلم نمییاد بیدارش کنم ولی باید بریم دیر میشه
_کوچولو بیدار شو
+.........
_لیا بیدار شو (یکم بلند)
+باشه چیزی شده
_باید بریم به یه مهمونی و تو باید نقش دوست دختر منو بازی کنی
+چرا
_چون مهمونی کاپلی تو که مشکلی نداری
+نه مشکلی ندارم ولی من که لباس ندارم
_اون و حل کردم یکم دیگه خدمتکار برات میاره
+باشه راستی ساعت چند میریم
_۷ تا ۱۲
+باشه
از اتاق اومدم بیرون و رفتم تا اماده بشم
ویو لیا
از تخت بلند شدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم بیرون لباس روی تخت بود رفتم و جعبه رو باز کردم توش یه لباس ابی با گل های صورتی بود که کنارش یه جفت کفش بود لباس و پوشیدم و بعدشم کفش و پام کردم روی میز ارایش نشستم و شروع به ارایش کردم ...وقتی ارایشم تموم شد موهام و شونه زدم و باز گذاشتم دیگه کاملاً اماده بودم پس از اتاق خارج شدم و از پله ها پایین اومدم هوسوک پایین پله ها منتظر بود وقتی رفتم پایین به هوسوک گفتم
+خوشگل شدم
_........
+چیه بد شده
_........
+هوسوک کجاییی(یکم داد)
_ها چیه
+میگم خوشگل شدم یا نه
_خیلی خوشگل شدی
+ممنون
_خب بیا بریم
دستم و گرفتم با هم وارد پاکینگ شدیم در و برام باز کرد و منم نشستم خودشم رفت و ماشین و روشن کرد و شروع به رانندگی کرد همون جوری که رانندگی میکرد شروع به حرف زدن کرد
_وقتی رفتیم اونجا از کنارم دور نمیشی چون اونجا همه مافیان و خطر ناکه باشه کوچولوی من
+باشه
بعد نیم ساعت به مهمونی رسیدیم هوسوک دستم و گرفت با هم وارد شدیم وقتی وارد شدیم همه بهمون نگاه میکردن که یه اای به سمتمون اومد
جیهو:خیلی وقت نبود که ندیده بودمت
_نکنه دلت برام تنگ شده
جیهو: معلومه که تنگ میشه خب نمیخوای این خانم زیبا رو معرفی کنی
_لیا دوست دخترم و ایشون دشمن من
جیهو:از دیدنتون خوشبختم
+همچنین
_ما دیگه میریم میشینیم باید به مهمونات برسی
هوسوک دستم و گرفت و به سمت میزی رفت وقتی به میز رسیدیم دم گوشم گفت
_برای اینکه شک نکنن باید روی پام بشینی
+باشه
هوسوک روی میز نشست منم روی پاش نشستم که یهو ...........
ادامه دارد
اسلاید ۲ لباس لیا برای مهمونی
اسلاید ۳ کفش لیا
اسلاید ۴ ارایشش
اسلاید ۵ موهاش
۲.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.