part¹¹🦖🗿
جانگ می « عصبی بود و اینو از رگ برجسته شده گردنش و نفس های نامنظمش تشخیص میدادم! گوشه اتاق پناه گرفته بودم و سعی داشتم هق هق هامو خفه کنم تا بیشتر از این عصبانیش نکنم
کوک « میدونی با موش های مزاحم چیکار می کنم؟
*توی اتاق قدم میزنه
کوک « جوری میکشمشون که بار ها آروزی مرگ کنن! با تو چیکار کنم؟
جانگ می « منو بکش خلاصم کن جای اینکه اینقدر زجرم بدی *با گریه
کوک « *لبخند.... ترسیدی؟
جانگ می « با هر قدمی که بهم نزدیک میشد عقب میرفتم و در آخر به دیوار برخورد کردم.... قلبم وحشیانه به قفسه سینم ام میکوبید و به سختی نفس میکشیدم!
کوک « فقط دو قدم دیگه لازم بود تا فاصله بین خودم و جانگ می رو پر کنم اما متوجه شدم نمیتونه نفس بکشه و رنگش به کبودی میزد با عجله خودم رو بهش رسوندم و سعی کردم بهوشش بیارم تا نفس بکشه
جانگ می « نمیفهمیدم چرا سعی داره منو نجات بده.... نگرانیش چیزی بود که اصلا درکش نمیکردم! اونقدر بی حال بودم که توانایی حرکت نداشتم و چند دقیقه ای میشد که آروم نوازشم میکرد.... جواب داد بود و آروم شده بودم!
کوک « فردا شب پرواز داریم به نیویورک خودتو آماده کن
جانگ می « چ... چی؟؟؟؟
کوک « عادت ندارم حرفم رو دو بار تکرار کنم! در ضمن سعی کن این روحیه لطفیت رو بزاری کنار چون قراره صحنه هایی بدتر از چیزی که توی اتاق دیدی ببینی!
جانگ می « ترجیح میدادم چشمام رو ببندم و برای مدتی به هیچی فکر نکنم! خودش بهم درد میداد و بعد درمونم بود.... میدونستم قصد نداره آسیبی به من بزنه برای همین چشمام رو بستم و دیگه چیزی حس نکردم
کوک « بدون اینکه پاسخی بده چشماش رو بست و مشخص بود به خواب عمیقی رفته! براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش روی تخت..... بوی رزی که میداد مست کننده بود! اما احساسات من خیلی وقت پیش نابود شده بودن
_هیچ چیز مخفی ای از زندگی جانگ می باقی نمونده بود جز حقیقتی که حتی خود جانگ می هم ازش خبر نداشت.... کوک آدم شناس خوبی بود و توی همون دیدار اول رفتار جانگ می نظرش رو جلو کرده بود! اونو نکشت تا اونجور که میخواد آموزشش بده و اونو مطیع خودش کنه
عصر روز بعد /// عمارت جئون
_جرعه ای از فنجون قهوه اش نوشید و نگاهش بین جئون و دختری که روی تختش در خواب بود چرخید! نمیدونست اون دختر کیه و از کجا اومده اما میدونست برای جئون ارزشمنده.... هشت سال از دوستیشون میگذشت و تا به حال ندیده بود جئون واکنشی نسبت به دخترای اطرافش نشون بده، چه برسه به اینکه اونا رو به اتاقش راه بده و توی اتاقش بخوابن
کوک « به جای اینکه اینقدر فسفر بسوزونی بپرس چرا اینجاست
جیمین « بپرسم پاسخی هم دریافت میکنم؟
کوک « اره! اسمش جانگ میه... سویی جانگ می! دختر یکی از افسران رد بالای دولت که برای جاسوسی به عمارتم اومده بود اما خب....
کوک « میدونی با موش های مزاحم چیکار می کنم؟
*توی اتاق قدم میزنه
کوک « جوری میکشمشون که بار ها آروزی مرگ کنن! با تو چیکار کنم؟
جانگ می « منو بکش خلاصم کن جای اینکه اینقدر زجرم بدی *با گریه
کوک « *لبخند.... ترسیدی؟
جانگ می « با هر قدمی که بهم نزدیک میشد عقب میرفتم و در آخر به دیوار برخورد کردم.... قلبم وحشیانه به قفسه سینم ام میکوبید و به سختی نفس میکشیدم!
کوک « فقط دو قدم دیگه لازم بود تا فاصله بین خودم و جانگ می رو پر کنم اما متوجه شدم نمیتونه نفس بکشه و رنگش به کبودی میزد با عجله خودم رو بهش رسوندم و سعی کردم بهوشش بیارم تا نفس بکشه
جانگ می « نمیفهمیدم چرا سعی داره منو نجات بده.... نگرانیش چیزی بود که اصلا درکش نمیکردم! اونقدر بی حال بودم که توانایی حرکت نداشتم و چند دقیقه ای میشد که آروم نوازشم میکرد.... جواب داد بود و آروم شده بودم!
کوک « فردا شب پرواز داریم به نیویورک خودتو آماده کن
جانگ می « چ... چی؟؟؟؟
کوک « عادت ندارم حرفم رو دو بار تکرار کنم! در ضمن سعی کن این روحیه لطفیت رو بزاری کنار چون قراره صحنه هایی بدتر از چیزی که توی اتاق دیدی ببینی!
جانگ می « ترجیح میدادم چشمام رو ببندم و برای مدتی به هیچی فکر نکنم! خودش بهم درد میداد و بعد درمونم بود.... میدونستم قصد نداره آسیبی به من بزنه برای همین چشمام رو بستم و دیگه چیزی حس نکردم
کوک « بدون اینکه پاسخی بده چشماش رو بست و مشخص بود به خواب عمیقی رفته! براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش روی تخت..... بوی رزی که میداد مست کننده بود! اما احساسات من خیلی وقت پیش نابود شده بودن
_هیچ چیز مخفی ای از زندگی جانگ می باقی نمونده بود جز حقیقتی که حتی خود جانگ می هم ازش خبر نداشت.... کوک آدم شناس خوبی بود و توی همون دیدار اول رفتار جانگ می نظرش رو جلو کرده بود! اونو نکشت تا اونجور که میخواد آموزشش بده و اونو مطیع خودش کنه
عصر روز بعد /// عمارت جئون
_جرعه ای از فنجون قهوه اش نوشید و نگاهش بین جئون و دختری که روی تختش در خواب بود چرخید! نمیدونست اون دختر کیه و از کجا اومده اما میدونست برای جئون ارزشمنده.... هشت سال از دوستیشون میگذشت و تا به حال ندیده بود جئون واکنشی نسبت به دخترای اطرافش نشون بده، چه برسه به اینکه اونا رو به اتاقش راه بده و توی اتاقش بخوابن
کوک « به جای اینکه اینقدر فسفر بسوزونی بپرس چرا اینجاست
جیمین « بپرسم پاسخی هم دریافت میکنم؟
کوک « اره! اسمش جانگ میه... سویی جانگ می! دختر یکی از افسران رد بالای دولت که برای جاسوسی به عمارتم اومده بود اما خب....
۲۷۱.۱k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.