فی اکشن بادیگارد مایکی❤️
از زبان تاکه: بلاخره توی یه عمارت کار پیدا کردم با موتورم رسیدم دم عمارتی که تو آدرس نوشته بود در زدم یه نگهبان در رو باز کرد گفتم برای کار اومدم منو توی عمارت برد به یه اتاق رسیدیم در زد بعد رفتیم داخل یه آقا به اسم مایکی که صاحب عمارت بود یه چندتا ازم سوال پرسید بعد منو با اون نگهبان فرستاد تا کارم رو شروع کنم رفتیم توی حیاط و من بعد از گوش دادن به حرف های نگهبان حیاط رو تمیز کردم این اولین روز کاری من بود
از زبان مایکی: امروز اون پسر برای کار به این جا اومد یه چندتا سوال ازش پرسیدم و بعد فرستادمش سر کارش اسمش تاکه میچی بود و خیلی ناز بود ولی چشم هاش انگار واسم آشنا بود انگار قبلاً دیده بودمش:)
از زبان مایکی: امروز اون پسر برای کار به این جا اومد یه چندتا سوال ازش پرسیدم و بعد فرستادمش سر کارش اسمش تاکه میچی بود و خیلی ناز بود ولی چشم هاش انگار واسم آشنا بود انگار قبلاً دیده بودمش:)
۹۵۳
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.