فیک طلسم شده قسمت ۵۳
جسیکا برای مدتی طولانی از لندن سفر کرد به اسکاتلند و مدتی تنها زندگی میکرد
تمام دوستانش رو بلاک کرد تنها کسی که باهاش حرف میزد جین بود
چون فکر میکرد جین فقط درک اش میکنه
یهو خاله اش گوتل وارد خونه اش شد
و گفت سلام عزیزم نمیخوای ازمن پذیرایی کنی
جسیکا بهش گفت گمشو زود
خاله اش گفت عه کاری نکن که ادامه نداد
جسیکا گفت چی میخوای ازمن
خاله اش باکمال پروروگی گفت من جونت میخوام
جسیکا گفت چیییییییی نهههههه عمرا
خاله اش گفت متاسفم اما طلسم شده نمیتونی کاری کنی
جسیکاآهییییی کشید و نامه ایییی واسه دوستانش و تمام اعضا نوشت با اشک و آه
سوزناک جوری اشک میرخت هر کسی اون رو میدید دلش میسوخت
خاله اش گفت آماده ای
جسیکا با بغض گفت بله
گوتل با چاقو محکم زد بهش و قلبش در آورد
و جسیکا افتاد روی زمین
گوتل گفت خداحافظ کوچولو ای آشغال
ممنونم بابت قلب جدیدم
تمام دوستانش رو بلاک کرد تنها کسی که باهاش حرف میزد جین بود
چون فکر میکرد جین فقط درک اش میکنه
یهو خاله اش گوتل وارد خونه اش شد
و گفت سلام عزیزم نمیخوای ازمن پذیرایی کنی
جسیکا بهش گفت گمشو زود
خاله اش گفت عه کاری نکن که ادامه نداد
جسیکا گفت چی میخوای ازمن
خاله اش باکمال پروروگی گفت من جونت میخوام
جسیکا گفت چیییییییی نهههههه عمرا
خاله اش گفت متاسفم اما طلسم شده نمیتونی کاری کنی
جسیکاآهییییی کشید و نامه ایییی واسه دوستانش و تمام اعضا نوشت با اشک و آه
سوزناک جوری اشک میرخت هر کسی اون رو میدید دلش میسوخت
خاله اش گفت آماده ای
جسیکا با بغض گفت بله
گوتل با چاقو محکم زد بهش و قلبش در آورد
و جسیکا افتاد روی زمین
گوتل گفت خداحافظ کوچولو ای آشغال
ممنونم بابت قلب جدیدم
۶.۳k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.