برادرناتنی ✨️
برادرناتنی ✨️
P³²
ویو ا.ت
_ مهم نیس دختر فعلا فک کن چی بپوشییییی
رفتم جلوی کمدی که توی اون اتاق بود و در کمدو باز کردم
تعجب کردم چون یک عالمه لباس خوشگل و هم اندازه من اونجا بود
لباسارو انداختم روی تخت و بهشون نگاه کردم
خیلی قشنگ بودن کوتاه و بلند و باز و پوشیده
تصمیم گرفتم یه لباس باز بپوشم
( توی پارت بعدی میزارم )
وقتی لباسو پوشیدم رفتم جلوی آینه و چون پوستم خیلی سفید بود اون لباس سیاه توی تنم خیلی جلوه میکرد و هات نشونم میداد
ساعت ۵:۳۰
آرایشمو کرده بودمو موهامم درست کرده بودم و روی تختم نشسته بودم و خودمو تو آینه نگاه میکردم
(توی پست بعد میزارم موها و آرایش ا.ت رو )
واقعا زیبا شده بودم یاد تهیونگ افتادم 🙂
دلم گرفت
*داره با خودش حرف میزنه
_یعنی هنوزم تهیونگ با اون دخترس؟ ( بغض سگی )
_یعنی اصن دوسم نداشت؟
( بازم بغض سگی )
(گوشیش زنگ خورد)
! هایی خررر
_سلام گاو منن
! زنگ زدم یادآوری کنم که سر ساعت توی کافه باشی و یادت نره
_باشهههه جذاب کنیااا
!جذاب هستم ولی باشهههه
_از خود راضی(خنده)
( قطع کرد )
بفرما اینم پارت بعددد به ۲۴۸ برسونید💜💜❤️🌈
P³²
ویو ا.ت
_ مهم نیس دختر فعلا فک کن چی بپوشییییی
رفتم جلوی کمدی که توی اون اتاق بود و در کمدو باز کردم
تعجب کردم چون یک عالمه لباس خوشگل و هم اندازه من اونجا بود
لباسارو انداختم روی تخت و بهشون نگاه کردم
خیلی قشنگ بودن کوتاه و بلند و باز و پوشیده
تصمیم گرفتم یه لباس باز بپوشم
( توی پارت بعدی میزارم )
وقتی لباسو پوشیدم رفتم جلوی آینه و چون پوستم خیلی سفید بود اون لباس سیاه توی تنم خیلی جلوه میکرد و هات نشونم میداد
ساعت ۵:۳۰
آرایشمو کرده بودمو موهامم درست کرده بودم و روی تختم نشسته بودم و خودمو تو آینه نگاه میکردم
(توی پست بعد میزارم موها و آرایش ا.ت رو )
واقعا زیبا شده بودم یاد تهیونگ افتادم 🙂
دلم گرفت
*داره با خودش حرف میزنه
_یعنی هنوزم تهیونگ با اون دخترس؟ ( بغض سگی )
_یعنی اصن دوسم نداشت؟
( بازم بغض سگی )
(گوشیش زنگ خورد)
! هایی خررر
_سلام گاو منن
! زنگ زدم یادآوری کنم که سر ساعت توی کافه باشی و یادت نره
_باشهههه جذاب کنیااا
!جذاب هستم ولی باشهههه
_از خود راضی(خنده)
( قطع کرد )
بفرما اینم پارت بعددد به ۲۴۸ برسونید💜💜❤️🌈
۷.۲k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.