غیرتی من
غیرتی من
پارت48
(کوی)
چشمامو باز کردم دکتر بالا سرم بود داشت با بابام حرف میزدم منم خودمو زدم به خواب زدم
بابا: دخترم حالش خوبه
دکتر:بله ولی...
بابا:ولی چی؟
دکتر:ایشون سه قلو باردار بودم یه قلشون مرده
کوی:چی؟؟؟؟؟
بابا:کوی حالت خوبه
زدم زیر گریه رفتم زیر پتو و گریم شدت گرفت
همه از اتاق رفتن بیرون منم گریه میکرد
مامان اود تو اتاق بغلم نشست
مامان:کوی از زیر پتو بیا بیرون
کوی:نمیخوامممممم(باگریه)
مامان:شی یان اومد اینجا
کوی:چییی؟
از زیر پتو اومدم بیرون نشستم
کوی:الان کجاست
مامان:یکم اذیتش کردم بعد رفت(هیچچ وقت به مامانا اعتماد نکنید)
کوی:انقدر عذابش میدم تا به گوه خوردن بیوفته
مامان:باهمدیگه اینکارو میکنیم
کوی:خوبه
رفتم دست و صورتمو شستم پمادی که هنگ برام خریده بود رو زدم اومد بیرون ساعت رو نگاه کردم یک ظهر بود دستمو گذاشتم رو شکمم
کوی:قول میدم از شما دوتا محافظت کنم
رفتم سمت کمد لباسام رفتم چند تا لباس پرت کردم بیرون به شویی زنگ زدم
شویی:جانم
کوی:میایم بریم بیرون
شویی:ده دقیقه دیگه امادم
کوی:میام دنبالت
سریع لباسامو پوشیدم سویچ ماشین رو ورداشتم رفتم از اتاق بیرون از پله ها رفتم پایین که چشمم مامان بابا رو من بود
کوی:خدافظ
در خونه رو بستم سوار ماشین شدم رفتم دنبال شویی سوار شد همچی رو براش توضیح دادم
شویی:خیلی گوهی اول باید به خالش میگفتی
کوی:ببخشید
شویی:کجا داریم میریم
کوی:خونه شی یات
شویی:چرا؟
کوی:میخوام اریل رو وردارم
شویی:اول بیا بریم ییه چیزی بخوریم دارم میمیرم
کوی:اوکی
یه کافه نگه داشتم رفتیم نشستیم تو کافه سفارشتمونو دادیم که دوتا پسر اومدن نشستن بغلمون
پسره1:سلاممممم خانم خوشگلا
پسر2:دوتا فرشته نشستن اینجا
جوابشون رو نمیدادیم
پسره1:زبون ندارین چرا حرف نمیزنین
دستمو بردم تو کیفم
کوی:بلند میشین بریم یا مغزتون رو بترکونم
پسر2:اوووووو شاخ میشی برای ما
اسلحم رو از توی کیفم در اودم گذاشتم رو پای پسره
شویی:گمشین
رفتن که شویی با تعجب به من نگاه میکرد
شویی:اسلحه از کجات در اوردی؟
کوی:قبلا یان بهم یاد داده بود چطوری باهاش کار کنم ،یخواستم بیام بیرون از خونه ورداشتمش
شویی:بابا تو خیلی کله شقی....حالا اینا رو ولش کن بچه هات دخترن یا پسر
کوی:نمیدونم
شویی:چند ماهته
کوی:نمیدونم
شویی:درد و نمیدونم
کوی:وا خب تاریخ از دستم در رفته
شویی:میترسم یکی از بچه هاتو تو مغازه ها جا بزاری با این مغزت
کوی:نترس جا نمیزارم
شویی:خداکنه....
(ماشینی که کوی باهاش رفت بیرون لامبورگینی)
(تصویر دوم تیپ کوی)
(تصویر سوم تیپ شویی)
پارت48
(کوی)
چشمامو باز کردم دکتر بالا سرم بود داشت با بابام حرف میزدم منم خودمو زدم به خواب زدم
بابا: دخترم حالش خوبه
دکتر:بله ولی...
بابا:ولی چی؟
دکتر:ایشون سه قلو باردار بودم یه قلشون مرده
کوی:چی؟؟؟؟؟
بابا:کوی حالت خوبه
زدم زیر گریه رفتم زیر پتو و گریم شدت گرفت
همه از اتاق رفتن بیرون منم گریه میکرد
مامان اود تو اتاق بغلم نشست
مامان:کوی از زیر پتو بیا بیرون
کوی:نمیخوامممممم(باگریه)
مامان:شی یان اومد اینجا
کوی:چییی؟
از زیر پتو اومدم بیرون نشستم
کوی:الان کجاست
مامان:یکم اذیتش کردم بعد رفت(هیچچ وقت به مامانا اعتماد نکنید)
کوی:انقدر عذابش میدم تا به گوه خوردن بیوفته
مامان:باهمدیگه اینکارو میکنیم
کوی:خوبه
رفتم دست و صورتمو شستم پمادی که هنگ برام خریده بود رو زدم اومد بیرون ساعت رو نگاه کردم یک ظهر بود دستمو گذاشتم رو شکمم
کوی:قول میدم از شما دوتا محافظت کنم
رفتم سمت کمد لباسام رفتم چند تا لباس پرت کردم بیرون به شویی زنگ زدم
شویی:جانم
کوی:میایم بریم بیرون
شویی:ده دقیقه دیگه امادم
کوی:میام دنبالت
سریع لباسامو پوشیدم سویچ ماشین رو ورداشتم رفتم از اتاق بیرون از پله ها رفتم پایین که چشمم مامان بابا رو من بود
کوی:خدافظ
در خونه رو بستم سوار ماشین شدم رفتم دنبال شویی سوار شد همچی رو براش توضیح دادم
شویی:خیلی گوهی اول باید به خالش میگفتی
کوی:ببخشید
شویی:کجا داریم میریم
کوی:خونه شی یات
شویی:چرا؟
کوی:میخوام اریل رو وردارم
شویی:اول بیا بریم ییه چیزی بخوریم دارم میمیرم
کوی:اوکی
یه کافه نگه داشتم رفتیم نشستیم تو کافه سفارشتمونو دادیم که دوتا پسر اومدن نشستن بغلمون
پسره1:سلاممممم خانم خوشگلا
پسر2:دوتا فرشته نشستن اینجا
جوابشون رو نمیدادیم
پسره1:زبون ندارین چرا حرف نمیزنین
دستمو بردم تو کیفم
کوی:بلند میشین بریم یا مغزتون رو بترکونم
پسر2:اوووووو شاخ میشی برای ما
اسلحم رو از توی کیفم در اودم گذاشتم رو پای پسره
شویی:گمشین
رفتن که شویی با تعجب به من نگاه میکرد
شویی:اسلحه از کجات در اوردی؟
کوی:قبلا یان بهم یاد داده بود چطوری باهاش کار کنم ،یخواستم بیام بیرون از خونه ورداشتمش
شویی:بابا تو خیلی کله شقی....حالا اینا رو ولش کن بچه هات دخترن یا پسر
کوی:نمیدونم
شویی:چند ماهته
کوی:نمیدونم
شویی:درد و نمیدونم
کوی:وا خب تاریخ از دستم در رفته
شویی:میترسم یکی از بچه هاتو تو مغازه ها جا بزاری با این مغزت
کوی:نترس جا نمیزارم
شویی:خداکنه....
(ماشینی که کوی باهاش رفت بیرون لامبورگینی)
(تصویر دوم تیپ کوی)
(تصویر سوم تیپ شویی)
۳۲۷
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.