(دنیا سلطنت )
(دنیا سلطنت )
پارت 7
آلیس بلند شد و چشم هایش را مالید به دنبال همان خدمه راه اوفتاد رسیدن به اتاق رئیس آلیس وارد اتاق شد مرده با پوزخند گفت
مرده : بح بح دوشیزه خوشگل ها بیدار شدین
آلیس: بله به لطف شما خواب بهترین باغ ها جا را میدیدم
مرده تک خندی کرد و گفت
مرده : امشب هم برات یکی که برعکس همان پسره هست که اون شب لباس رو در تن اش کردی
آلیس: شما دیگه چجور آدم ها هستین من فقد ۱۵ سالمه چی از جونم میخواهین
مرده : کافیه به حرف هایم گوش بدی
آلیس هیچی نگفت و سکوت را انتخاب کرد رئیس به خدمه اشاره کرد تا آلیس را ببره
آلیس را به سمت اتاق آرایش برد
...... : زود باش خودت را آماده کن مهمان ها میان
خدمه از اتاق خارج شد آلیس باز هم با عصبانیت با خودش زمزمه کرد
// دارم براتون //
شکم اش درد میکرد بر اسر زهر که به تمام وجود اش سرایت کرده بود اون هنوز هم زنده بود
// آخه چرا زنده ماندم چرا هوف آلیس کاش میمردی چرا زنده ماندی//
لباس هایش را عوض کرد و موهایش را شانه زد خدمه به دنبال آلیس آماده و آلیس را با خودش به سمت اتاق مخصوص برد
جلو در آلیس ایستاد و نفس عميقی کشید وارد اتاق شد مرده را دید که م*ستی نبود و رو تخت نشسته بود مرد سمت آلیس رفت و دور اش چرخید پشت سر اش ایستاد و با صدا مزخرف اش گفت
.... : چرا آرایش نکردی
آلیس با تمام وجود اش با عتماد به نفس گفت
آلیس: اگه آرایش دوست داری بگویید من شما را آرایش میکنم
مرده عصبی شد و رو به رو اش ایستاد
.....: دوشیزه خیلی کوچیکی هستی درست نمیگم ولی زبان بزرگ تر از خود داری
آلیس: شما هم خجالت بکشین به سن تون نگاه کنید هم همسر دارین و هم چنان بچه و الان تو خونه شون منتظر شما هستن درست نمیگم
مرده عصبی شد و بهش قدمی نزدک شد و دست اش را برد سمت موها آلیس و موهایش را سفت در دست هایش گرفت و سمت تخت هول اش داد
آلیس تعادل اش را حبس کرد و دوباره جلو مرده ایستاد
آلیس: اون دست های که به موهایم خورد رو میشکنم
آلیس زود رفت سمت مرده و تنابی که با خود آورده بود را به پاش گره زد او شکه بهش نگاه میکرد آلیس تناب را با تمام زور اش کشید و اون افتاد رو زمین آلیس رفت جلو و موهای بلند مرده را در دست هایش گرفت
و سر اش را به زمین کوبید سه چها بار تکرار کرد همان کار را سر مرده به شدت خونی شده بود
آلیس: یه دفه دیگه بهم دست بزنی ....
خدمه ای زود وارد اتاق شد و جسم بیهوش مرد را دید و به آلیس نگاهی انداخت
..... : تو آخه تو دیوانه ای چرا همچین کاری کردی چرا خودت را به حچل میندازی
آلیس: سرورم وظیفم را انجام داد
آلیس تعظیمی کوتاه کرد و سمت خدمه رفت با خوشحالی گفت
آلیس: برویم پیش رئیس شما
خدمه با کنجکاوی گفت
..... : چرا همچین کاری میکنی
آلیس غمگین شد و به گوشی اتاق خیره شو و با غمگینی گفت
آلیس: حاضرم به بدترین حالت مجازات شم اما نمیخواهم یه قدم هم مردی بهم نزدیک بشه
خدمه کمی غمگین شد و سمت آلیس رفت خدمه دیگی وحشیانه سمت آلیس رفت و سیلی محکمی به آلیس زد تا اون دخترک به زمین افتاد
خدمه ای اول با زود نگاهی به همان خدمه ای که به آلیس سیلی زد کرد
و گفت
..... : میدانی چیکار کردی ؟
آلیس با پوزخندی گفت
آلیس: مادرتان چی به خوردتان داده هست دستتون خیلی سنگین هست
همان خدمه با خشم به آلیس گفت
... : باز هم یکی دیگی را زخمی کردی
آلیس: میخواهین شما هم تجربه کنید
خدمه با عصبانیت سمت اش رفت و بازو آلیس را گرفت و با خودش میبرد همان خدمه مهربان گفت
.... : کاش میتوانستم بهش کمکی کنم
آلیس صدا اش را شنید و لبخندی بهش زد و هیچ جوابی بهش نداد
《》《》《》《》《》《》《》《》
@h41766101
پارت 7
آلیس بلند شد و چشم هایش را مالید به دنبال همان خدمه راه اوفتاد رسیدن به اتاق رئیس آلیس وارد اتاق شد مرده با پوزخند گفت
مرده : بح بح دوشیزه خوشگل ها بیدار شدین
آلیس: بله به لطف شما خواب بهترین باغ ها جا را میدیدم
مرده تک خندی کرد و گفت
مرده : امشب هم برات یکی که برعکس همان پسره هست که اون شب لباس رو در تن اش کردی
آلیس: شما دیگه چجور آدم ها هستین من فقد ۱۵ سالمه چی از جونم میخواهین
مرده : کافیه به حرف هایم گوش بدی
آلیس هیچی نگفت و سکوت را انتخاب کرد رئیس به خدمه اشاره کرد تا آلیس را ببره
آلیس را به سمت اتاق آرایش برد
...... : زود باش خودت را آماده کن مهمان ها میان
خدمه از اتاق خارج شد آلیس باز هم با عصبانیت با خودش زمزمه کرد
// دارم براتون //
شکم اش درد میکرد بر اسر زهر که به تمام وجود اش سرایت کرده بود اون هنوز هم زنده بود
// آخه چرا زنده ماندم چرا هوف آلیس کاش میمردی چرا زنده ماندی//
لباس هایش را عوض کرد و موهایش را شانه زد خدمه به دنبال آلیس آماده و آلیس را با خودش به سمت اتاق مخصوص برد
جلو در آلیس ایستاد و نفس عميقی کشید وارد اتاق شد مرده را دید که م*ستی نبود و رو تخت نشسته بود مرد سمت آلیس رفت و دور اش چرخید پشت سر اش ایستاد و با صدا مزخرف اش گفت
.... : چرا آرایش نکردی
آلیس با تمام وجود اش با عتماد به نفس گفت
آلیس: اگه آرایش دوست داری بگویید من شما را آرایش میکنم
مرده عصبی شد و رو به رو اش ایستاد
.....: دوشیزه خیلی کوچیکی هستی درست نمیگم ولی زبان بزرگ تر از خود داری
آلیس: شما هم خجالت بکشین به سن تون نگاه کنید هم همسر دارین و هم چنان بچه و الان تو خونه شون منتظر شما هستن درست نمیگم
مرده عصبی شد و بهش قدمی نزدک شد و دست اش را برد سمت موها آلیس و موهایش را سفت در دست هایش گرفت و سمت تخت هول اش داد
آلیس تعادل اش را حبس کرد و دوباره جلو مرده ایستاد
آلیس: اون دست های که به موهایم خورد رو میشکنم
آلیس زود رفت سمت مرده و تنابی که با خود آورده بود را به پاش گره زد او شکه بهش نگاه میکرد آلیس تناب را با تمام زور اش کشید و اون افتاد رو زمین آلیس رفت جلو و موهای بلند مرده را در دست هایش گرفت
و سر اش را به زمین کوبید سه چها بار تکرار کرد همان کار را سر مرده به شدت خونی شده بود
آلیس: یه دفه دیگه بهم دست بزنی ....
خدمه ای زود وارد اتاق شد و جسم بیهوش مرد را دید و به آلیس نگاهی انداخت
..... : تو آخه تو دیوانه ای چرا همچین کاری کردی چرا خودت را به حچل میندازی
آلیس: سرورم وظیفم را انجام داد
آلیس تعظیمی کوتاه کرد و سمت خدمه رفت با خوشحالی گفت
آلیس: برویم پیش رئیس شما
خدمه با کنجکاوی گفت
..... : چرا همچین کاری میکنی
آلیس غمگین شد و به گوشی اتاق خیره شو و با غمگینی گفت
آلیس: حاضرم به بدترین حالت مجازات شم اما نمیخواهم یه قدم هم مردی بهم نزدیک بشه
خدمه کمی غمگین شد و سمت آلیس رفت خدمه دیگی وحشیانه سمت آلیس رفت و سیلی محکمی به آلیس زد تا اون دخترک به زمین افتاد
خدمه ای اول با زود نگاهی به همان خدمه ای که به آلیس سیلی زد کرد
و گفت
..... : میدانی چیکار کردی ؟
آلیس با پوزخندی گفت
آلیس: مادرتان چی به خوردتان داده هست دستتون خیلی سنگین هست
همان خدمه با خشم به آلیس گفت
... : باز هم یکی دیگی را زخمی کردی
آلیس: میخواهین شما هم تجربه کنید
خدمه با عصبانیت سمت اش رفت و بازو آلیس را گرفت و با خودش میبرد همان خدمه مهربان گفت
.... : کاش میتوانستم بهش کمکی کنم
آلیس صدا اش را شنید و لبخندی بهش زد و هیچ جوابی بهش نداد
《》《》《》《》《》《》《》《》
@h41766101
۹۶۴
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.