غریبه ای آشنا"P18"
سه روز بعد
نارا:اونییی من چمدونمو نمیتونم ببندم!
خندیدم و گفتم:وایسا بیام
از اتاق خودم در امدم و رفتم اتاقش
تهری:چه خبرته ناراااا میخوای تخت خوابم جا کنی توش؟
خندید و لبشو آویزون کرد
رفتم جلو لپشو کشیدم و گفتم:باشه بابا قهر نکن!
زیپ چمدونو گرفتم ولی چون وسایلش زیاد بود نتونستم بکشم
نارا:اونییی نمیشههه!
تهری:دوتا چمدون کنیم نظرت چیه؟
نارا:اهم ارهههه
نارا بدو بدو رفت چمدونو بیاره که پاش لیز خورد کم مونده بود بیوفته که هیونجین گرفتش!
هیون:حالتون خوبه خانوم؟
نارا:ار.....ار...اره
(زبانش از جذابیت پیش از حد هیون قاصره🙂😂😂)
تهری و هیونجین باهم زدن زیر خنده
تهری:بله دیگه درکت میکنم خیلی خوشگله
نارا زود از بغل هیون در امد و گفت:یااا اونی
هیونجین از کیوتی نارا خندش گرفته بود
تهری:باشه باشه اصلا چیزی نمیگم هیونجین بیا اینا این چمدونو ببند من میرم چمدون خودمو آماده کنم!
هیونجین:چشم رعیس
من از اتاق در امدم و رفتم اتاق خودم گوشیم زنگ میخوردم مامانم بود
م:الو تهری
تهری:بله مامان
م:نارا رو هم میبری؟
تهری:اره اوما
م:تهری مراقب...
تهری:اوما نترس اینبار جونمو میذارم زیر پاش نمیدارم آسیب ببینه!
م:بهت اعتماد دارم دخترم مراقب خودت هم باش!
تهری:چشم فعلا
گوشیو بستم شروع کردم به آماده کردن چمدون خودم تو کمدم هدیه تولد فلیکسو دیدم که دوباره بعضم گرفت چقد دلم براش تنگ شده!
اونم برداشتمو گذاشتم داخلش و ...
(ادمین دوست داره دومین زوجو بهتون معرفی کنه بریمممم)
ویو اتاق نارا
هیونجین با یه حرکت چمدونو بستو برگشت تعظیمی کرد خواست بره که دستشو گرفتم!
برگشت سمت من و به چشام زل زد خدای منننن این همه جذابیت حرومه!
خدا جون نمیدونی یکی اینو تو خیابون ببینه قلبش میوفته شورتش؟
با صداش از فکر دور شدم
هیون:کاری دارید خانوم؟
نارا:سینگلی؟
لا این حرفم تعجب کرد که زود خواستم دستمو بکشم که دستمو گرفت
هیون:بله،
قلبم رفت رو هزار لپام سرخ شدن!
که هیونجین خندید و گفت:مطمعنی حالت خوبه؟
سری تکون دادم و بدو بدو رفتم بیرون
.....(برش زمانی)
تهری:هیونجین شما ها برید فرودگاه من کار ماریا رو میسازم و میام...
هیونجین:چشم رعیس
همشون با هم رفتن و منم رفتم پایین انبار مخفی...
نارا:اونییی من چمدونمو نمیتونم ببندم!
خندیدم و گفتم:وایسا بیام
از اتاق خودم در امدم و رفتم اتاقش
تهری:چه خبرته ناراااا میخوای تخت خوابم جا کنی توش؟
خندید و لبشو آویزون کرد
رفتم جلو لپشو کشیدم و گفتم:باشه بابا قهر نکن!
زیپ چمدونو گرفتم ولی چون وسایلش زیاد بود نتونستم بکشم
نارا:اونییی نمیشههه!
تهری:دوتا چمدون کنیم نظرت چیه؟
نارا:اهم ارهههه
نارا بدو بدو رفت چمدونو بیاره که پاش لیز خورد کم مونده بود بیوفته که هیونجین گرفتش!
هیون:حالتون خوبه خانوم؟
نارا:ار.....ار...اره
(زبانش از جذابیت پیش از حد هیون قاصره🙂😂😂)
تهری و هیونجین باهم زدن زیر خنده
تهری:بله دیگه درکت میکنم خیلی خوشگله
نارا زود از بغل هیون در امد و گفت:یااا اونی
هیونجین از کیوتی نارا خندش گرفته بود
تهری:باشه باشه اصلا چیزی نمیگم هیونجین بیا اینا این چمدونو ببند من میرم چمدون خودمو آماده کنم!
هیونجین:چشم رعیس
من از اتاق در امدم و رفتم اتاق خودم گوشیم زنگ میخوردم مامانم بود
م:الو تهری
تهری:بله مامان
م:نارا رو هم میبری؟
تهری:اره اوما
م:تهری مراقب...
تهری:اوما نترس اینبار جونمو میذارم زیر پاش نمیدارم آسیب ببینه!
م:بهت اعتماد دارم دخترم مراقب خودت هم باش!
تهری:چشم فعلا
گوشیو بستم شروع کردم به آماده کردن چمدون خودم تو کمدم هدیه تولد فلیکسو دیدم که دوباره بعضم گرفت چقد دلم براش تنگ شده!
اونم برداشتمو گذاشتم داخلش و ...
(ادمین دوست داره دومین زوجو بهتون معرفی کنه بریمممم)
ویو اتاق نارا
هیونجین با یه حرکت چمدونو بستو برگشت تعظیمی کرد خواست بره که دستشو گرفتم!
برگشت سمت من و به چشام زل زد خدای منننن این همه جذابیت حرومه!
خدا جون نمیدونی یکی اینو تو خیابون ببینه قلبش میوفته شورتش؟
با صداش از فکر دور شدم
هیون:کاری دارید خانوم؟
نارا:سینگلی؟
لا این حرفم تعجب کرد که زود خواستم دستمو بکشم که دستمو گرفت
هیون:بله،
قلبم رفت رو هزار لپام سرخ شدن!
که هیونجین خندید و گفت:مطمعنی حالت خوبه؟
سری تکون دادم و بدو بدو رفتم بیرون
.....(برش زمانی)
تهری:هیونجین شما ها برید فرودگاه من کار ماریا رو میسازم و میام...
هیونجین:چشم رعیس
همشون با هم رفتن و منم رفتم پایین انبار مخفی...
۹.۲k
۱۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.