تو مال منی پارت16
ویو تهیونگ
خبر اومده بود که ویکتور اومده اینگلیس یونگی افراد رو زیاد کرده از صبح مشغول کار های سیاست بودم توی راه برگشت به خونه بودیم کوک و یونگی همراهم توی ون بود و بقیه افراد پشت سر ما میومدن که گوشیم رنگ خورد ناشناس بود
تهیونگ:بله؟
انجلا:مستر کیم!
تهیونگ:اوه دوشیزه آنجلا ... مشکلی پیش اومده توی قرارداد ما که هویت رو به قرار داد انتقال دادیم!
آنجلا: نه مشکلی پیش نیومده فقط زنگ زده بودم بگم بعد ظهر ساعت ۶ به بعد با ژنرال مین و جئون به شرکت بیاید برای اندازه گرفتن ... اگه مشکلی نیس میتونم شماره پرنسس جولیا رو داشته باشم؟!
تهیونگ:ساعت ۶ اونجاییم الان براتون ایمیل میکنم
آنجلا:ممنون ... روز خوش
تهیونگ:روز خوش لیدی
انجلا: تماس رو قطع کردم که از تهیونگ برام ایمیل اومد شماره جولیا بود به اون هم زنگ زدم و قرار گذاشتم و بعدش به جیمین هم گفتم ورفتم به کارام برسم تا ساعت ۵
ویو تهیونگ و یونگی و کوک
کوک:چیشده؟!
تهیونگ:ساعت ۶ باید بریم به شرکت آنجلا برای اندازه گرفتن!
یونگی:تو این وضعیت که ویکتور اومده؟
تهیونگ:بهتره طوری وانمود کنیم که انگار متوجه اومدنش نشدیم
کوک:ولی اگه بخواد کاری کنه؟!
تهیونگ: اینبار خارج از کشوریم اونموقع کارشو یک سره میکنم!
یونگی:اون از خاندان ایتالیایی هس متوجهی؟
تهیونگ:مهم نیس ... امنیت عمارت رو زیاد کنید و آدم های جولیا رو ارتقاع بدید
کوک:اطاعت
تهیونگ:وقتی رسیدیم عمارت جولیا گفت که مادر و پدر دارن میان اینجا حتما برای اون کار دارن میان (میفهمید)
ویو آنجلا ساعت ۵
آنجلا: زمان جلسه رسیده بود وارد اتاق شدم که همه بلند شدن سلام کردم و سر جام نشستم که
انجلا: اول از همه خیلی خوش آمدید جناب ویکتور آمادیو
ویکتور:ممنونم دوشیزه ژوبرت
انجلا:با توجه به قرار داد روبه روییتون حاظریت شرط ها رو قبول کنید؟
ویکتور:بله مطمئنم
انجلا: پس مبارک باشه به شرکت ما به عنوان سفیر خوش آمدید
ویکتور:خیلی ممنون پرنسس ولی میتونم درخواست بدم توی اتاق کارتون باهاتون چند کلمه حرف بزنم؟
آنجلا:بله چرا که نه بفرمایید
&به اتاق آنجلا رفتن آنجلا پشت میزش نشست ویکتور صندلی کناری میز رئیس نشست
شرط پارت بعد90لایک و200کامنت
ببخشید دیرشد لذت ببرید💗✨
خبر اومده بود که ویکتور اومده اینگلیس یونگی افراد رو زیاد کرده از صبح مشغول کار های سیاست بودم توی راه برگشت به خونه بودیم کوک و یونگی همراهم توی ون بود و بقیه افراد پشت سر ما میومدن که گوشیم رنگ خورد ناشناس بود
تهیونگ:بله؟
انجلا:مستر کیم!
تهیونگ:اوه دوشیزه آنجلا ... مشکلی پیش اومده توی قرارداد ما که هویت رو به قرار داد انتقال دادیم!
آنجلا: نه مشکلی پیش نیومده فقط زنگ زده بودم بگم بعد ظهر ساعت ۶ به بعد با ژنرال مین و جئون به شرکت بیاید برای اندازه گرفتن ... اگه مشکلی نیس میتونم شماره پرنسس جولیا رو داشته باشم؟!
تهیونگ:ساعت ۶ اونجاییم الان براتون ایمیل میکنم
آنجلا:ممنون ... روز خوش
تهیونگ:روز خوش لیدی
انجلا: تماس رو قطع کردم که از تهیونگ برام ایمیل اومد شماره جولیا بود به اون هم زنگ زدم و قرار گذاشتم و بعدش به جیمین هم گفتم ورفتم به کارام برسم تا ساعت ۵
ویو تهیونگ و یونگی و کوک
کوک:چیشده؟!
تهیونگ:ساعت ۶ باید بریم به شرکت آنجلا برای اندازه گرفتن!
یونگی:تو این وضعیت که ویکتور اومده؟
تهیونگ:بهتره طوری وانمود کنیم که انگار متوجه اومدنش نشدیم
کوک:ولی اگه بخواد کاری کنه؟!
تهیونگ: اینبار خارج از کشوریم اونموقع کارشو یک سره میکنم!
یونگی:اون از خاندان ایتالیایی هس متوجهی؟
تهیونگ:مهم نیس ... امنیت عمارت رو زیاد کنید و آدم های جولیا رو ارتقاع بدید
کوک:اطاعت
تهیونگ:وقتی رسیدیم عمارت جولیا گفت که مادر و پدر دارن میان اینجا حتما برای اون کار دارن میان (میفهمید)
ویو آنجلا ساعت ۵
آنجلا: زمان جلسه رسیده بود وارد اتاق شدم که همه بلند شدن سلام کردم و سر جام نشستم که
انجلا: اول از همه خیلی خوش آمدید جناب ویکتور آمادیو
ویکتور:ممنونم دوشیزه ژوبرت
انجلا:با توجه به قرار داد روبه روییتون حاظریت شرط ها رو قبول کنید؟
ویکتور:بله مطمئنم
انجلا: پس مبارک باشه به شرکت ما به عنوان سفیر خوش آمدید
ویکتور:خیلی ممنون پرنسس ولی میتونم درخواست بدم توی اتاق کارتون باهاتون چند کلمه حرف بزنم؟
آنجلا:بله چرا که نه بفرمایید
&به اتاق آنجلا رفتن آنجلا پشت میزش نشست ویکتور صندلی کناری میز رئیس نشست
شرط پارت بعد90لایک و200کامنت
ببخشید دیرشد لذت ببرید💗✨
۴۶.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.