PART ❶❺
༒•My love•༒
جیمین ویو: کت شلوارمو پوشیدم و خودمو توی آیینه نگا کردم.
همه چی عالی بود.
سوییچمو از روی میز برداشتم و از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم تا برم دنبال ا/ت.
*ساعت ۶ عصر*
☆تالار عروسی☆
راوی: جیمین تو جایگاه داماد وایساده بود تا عروسش بیاد و رسما مال اون بشه.
نامجون و بقیه اعضا تو سالن نشسته بودن. نامی استرس بدی داشت و دستاش عرق کرده بودن.
در بزرگ سالن باز شد و ا/ت وارد سالن شد. همه محو زیبایی ا/ت شده بودن.
اون با قدم های آهسته به سمت جیمین میرفت ، بلخره بعد از طی کردن اون راهروی طولانی به جیمین رسید و روبه روش وایساد.
دست تو دست هم بودن
پدر پیتِر: آقای پارک جیمین آیا خانم کیم ا/ت رو یه همسری میپذیرید و در غم و شادی شریک ایشون هستید؟
جیمین: بله ، هیچ وقت تنهاش نمیزارم چه در غم چه در شادی.
پدر پیتر: خانم کیم ا/ت آیا شما آقای پارک جیمین رو به همسری میپذیرید و در غم و شادی شریک ایشون هستید؟
ا/ت: بله ، من همیشه کنارش خواهم...بود. چه در غم و چه در شادی
پدر پیتر: من شما رو رسما زن و شوهر اعلام میکنم.
راوی: نامجون تمام مدت به ا/ت نگا میکرد بدون حتی پلک زدن.
بعد از اینکه مراسم تموم شد نامجون از رو صندلی پاشد و گفت.
نامجون: من میرم به ا/ت تبریک بگم.
تهیونگ: باشه ، هیونگ
راوی: تلفن جیمین زنگ خورد و مجبور شد برای جواب دادنش بره اون ور.
نامجون خودشو کنترل کرد تا اینکه جلوی ا/ت گریه نکنه.
رسید به ا/ت و صورتشو تو دستاش قاب کرد و گفت
نامجون: من واقعا برات خوشحالم ا/ت ، امید وارم خوش بخت شی.
ا/ت نتونست جلوی خودشو بگیره و زد زیر گریه.
ا/ت: متاسفم نامجونا ، منم برای تو آروزی موفقیت میکنم. امید وارم منو ببخشی (گریه)
نامجون: ا/ت لطفا گریه نکن قشنگم ، من همه چیزو میدونم.
ا/ت: من....من
نامجون: دوست دارم
راوی: جیمین اومد و وقتی که ا/تو نامجونو تو اون وضعیت دید خیلی بهم ریخت.
جونگکوک و تهیونگ هم یکم بعد اومدن و اونا هم با دیدن اون دوتا شک شدن.
جیمین با عصبانیت داست میرفت سمت اونا که جنوگکوک سریع دویید سمت جیمین
جونگکوک: جیمین آروم باش.
جیمین که یکم آروم تر شده بود یه نفس عمیق کشید و روبه ا/ت گفت
جیمین: کافیه عزیزم ، باید حرف بزنیم.
•ادامه دارد•
▪︎عشق من▪︎
جیمین ویو: کت شلوارمو پوشیدم و خودمو توی آیینه نگا کردم.
همه چی عالی بود.
سوییچمو از روی میز برداشتم و از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم تا برم دنبال ا/ت.
*ساعت ۶ عصر*
☆تالار عروسی☆
راوی: جیمین تو جایگاه داماد وایساده بود تا عروسش بیاد و رسما مال اون بشه.
نامجون و بقیه اعضا تو سالن نشسته بودن. نامی استرس بدی داشت و دستاش عرق کرده بودن.
در بزرگ سالن باز شد و ا/ت وارد سالن شد. همه محو زیبایی ا/ت شده بودن.
اون با قدم های آهسته به سمت جیمین میرفت ، بلخره بعد از طی کردن اون راهروی طولانی به جیمین رسید و روبه روش وایساد.
دست تو دست هم بودن
پدر پیتِر: آقای پارک جیمین آیا خانم کیم ا/ت رو یه همسری میپذیرید و در غم و شادی شریک ایشون هستید؟
جیمین: بله ، هیچ وقت تنهاش نمیزارم چه در غم چه در شادی.
پدر پیتر: خانم کیم ا/ت آیا شما آقای پارک جیمین رو به همسری میپذیرید و در غم و شادی شریک ایشون هستید؟
ا/ت: بله ، من همیشه کنارش خواهم...بود. چه در غم و چه در شادی
پدر پیتر: من شما رو رسما زن و شوهر اعلام میکنم.
راوی: نامجون تمام مدت به ا/ت نگا میکرد بدون حتی پلک زدن.
بعد از اینکه مراسم تموم شد نامجون از رو صندلی پاشد و گفت.
نامجون: من میرم به ا/ت تبریک بگم.
تهیونگ: باشه ، هیونگ
راوی: تلفن جیمین زنگ خورد و مجبور شد برای جواب دادنش بره اون ور.
نامجون خودشو کنترل کرد تا اینکه جلوی ا/ت گریه نکنه.
رسید به ا/ت و صورتشو تو دستاش قاب کرد و گفت
نامجون: من واقعا برات خوشحالم ا/ت ، امید وارم خوش بخت شی.
ا/ت نتونست جلوی خودشو بگیره و زد زیر گریه.
ا/ت: متاسفم نامجونا ، منم برای تو آروزی موفقیت میکنم. امید وارم منو ببخشی (گریه)
نامجون: ا/ت لطفا گریه نکن قشنگم ، من همه چیزو میدونم.
ا/ت: من....من
نامجون: دوست دارم
راوی: جیمین اومد و وقتی که ا/تو نامجونو تو اون وضعیت دید خیلی بهم ریخت.
جونگکوک و تهیونگ هم یکم بعد اومدن و اونا هم با دیدن اون دوتا شک شدن.
جیمین با عصبانیت داست میرفت سمت اونا که جنوگکوک سریع دویید سمت جیمین
جونگکوک: جیمین آروم باش.
جیمین که یکم آروم تر شده بود یه نفس عمیق کشید و روبه ا/ت گفت
جیمین: کافیه عزیزم ، باید حرف بزنیم.
•ادامه دارد•
▪︎عشق من▪︎
۲۲.۰k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.