ⓢⓔⓡⓔⓝⓓⓘⓟⓘⓣⓨ 🅿🅰🆁🆃:¹
ویو ات
سلام من ات هستم و از بچگی یک محبت دارم که میتونم به یه گربه ی خیلی کیوت تبدیل بشم تا هروقت که دلم بخواد میتونم هم انسان باشم هم گربه و کسی نفهمه فردا قراره به یه مدرسه جدید برم یا بهتر بگم یه دانش آموز انتقالیم و استرس دارم من با خواهرم دیانا زندگی میکنم دیانا خیلی از شب ها توی خوابگاه کالج میمونه و خونه نمیاد ولی امشب خونه بود.
شب داشتیم با خواهرم دیانا فیلم میدیم و حال میکردیم
دیانا (درحال تخمه خوردن):پسره خیلی دست و پا چلفتیه بنظرت این و اون منشیه بهم میرسن؟
ات(درحال تخمه خوردن):فکر کنم
دیانا نگاهی بهم کرد و گفت
دیانا:استرس نداشته باش مدرسه ی خوبیه و مطمئنم با قیافه و هیکل خوش فرمی که تو داری همه باهات دوست میشن و زود دوست پیدا میکنی
لبخند زدم و گفتم:تا وقتی خواهر گلی مثل تو دارم دیگه چه نیازی به دوست دارم اونی؟
ات:یااااااااااااااا
دیانا:هااا چته؟
ات:ساعت ۲ نصفه شبه ۷ صبح باید بیدار شیم بریممم
دیانا:راست میگییی پاشو بریم بکپیممم بدوووو
رفتیم و خوابیدیم
(فلش بک به صبح:)
از خواب بیدار شدم ساعتو دیدم دیدم هفت و نیمه و منو دیانا باید هشت توی مدرسه و کالج باشیم کلا نیم ساعت وقت داریم
ات:دیاننننن بیدار شوو بیدار شووو باید بریمممم
دیانا:ها چیه چی شده؟زلزله اومده؟کره شمالی بمب زد؟
ات:نه بابا بیا بریم دیرمون شد
دیانا چند لحظه منتظر نشست و وقتی ویندوزش اومد بالا زود از روی تخت بلند شد و رفت دست شویی
باهم دست و صورتمون رو شستیم و مسواک زدیم بعد رفتیم لباس پوشیدیم و رفتیم صبحانه خوردیم...
سلام من ات هستم و از بچگی یک محبت دارم که میتونم به یه گربه ی خیلی کیوت تبدیل بشم تا هروقت که دلم بخواد میتونم هم انسان باشم هم گربه و کسی نفهمه فردا قراره به یه مدرسه جدید برم یا بهتر بگم یه دانش آموز انتقالیم و استرس دارم من با خواهرم دیانا زندگی میکنم دیانا خیلی از شب ها توی خوابگاه کالج میمونه و خونه نمیاد ولی امشب خونه بود.
شب داشتیم با خواهرم دیانا فیلم میدیم و حال میکردیم
دیانا (درحال تخمه خوردن):پسره خیلی دست و پا چلفتیه بنظرت این و اون منشیه بهم میرسن؟
ات(درحال تخمه خوردن):فکر کنم
دیانا نگاهی بهم کرد و گفت
دیانا:استرس نداشته باش مدرسه ی خوبیه و مطمئنم با قیافه و هیکل خوش فرمی که تو داری همه باهات دوست میشن و زود دوست پیدا میکنی
لبخند زدم و گفتم:تا وقتی خواهر گلی مثل تو دارم دیگه چه نیازی به دوست دارم اونی؟
ات:یااااااااااااااا
دیانا:هااا چته؟
ات:ساعت ۲ نصفه شبه ۷ صبح باید بیدار شیم بریممم
دیانا:راست میگییی پاشو بریم بکپیممم بدوووو
رفتیم و خوابیدیم
(فلش بک به صبح:)
از خواب بیدار شدم ساعتو دیدم دیدم هفت و نیمه و منو دیانا باید هشت توی مدرسه و کالج باشیم کلا نیم ساعت وقت داریم
ات:دیاننننن بیدار شوو بیدار شووو باید بریمممم
دیانا:ها چیه چی شده؟زلزله اومده؟کره شمالی بمب زد؟
ات:نه بابا بیا بریم دیرمون شد
دیانا چند لحظه منتظر نشست و وقتی ویندوزش اومد بالا زود از روی تخت بلند شد و رفت دست شویی
باهم دست و صورتمون رو شستیم و مسواک زدیم بعد رفتیم لباس پوشیدیم و رفتیم صبحانه خوردیم...
۲.۳k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.