P10
P10
نام: یونگی نمیری بخوابی
یونگی: نه من همینجامیخوابم
نام: اها اوکی هر جور دوست داری
ا.ت: خیلی گشنم بود بد ویار کرده بودم اروم از اوتاق اومدم بیرون برم ی چیزی بخورم که با دیدن یونگی ریدم به خودم روی کاناپه نشسته بود و ی سری کاراشو با برگه های دورش انجام میداد تا وقتی که متوجه حضور من شد .
یونگی: ا...ا.ت چیزی شده ؟ حالت خوبه
ا.ت: اره بابا چرا این جوری میکنی من خوبم فقط
یونگی: فقط چی ؟
ا.ت: فندوق کچولو گشنشه🙃
یونگی: ی لبخند ریز زدم.بیا اینجا بشین ا.ت تا برات ی چیزی بیارم
ا.ت: اهومممم
بعد ازاوردن غذا .
ا.ت: یونگی باید درمورد مسئولیت بچه صحبت کنیم
یونگی: الان وقتای این حرفا نیست عزیز بیا فعلا به رابطه خودمون فکر کنیم
ا.ت: اوکی ولی....وایسا ببینم ؟ چیییی؟
یونگی: یهو روش خیمه زدم داشتم به لباش نزدیک میشدم که یهو دستشو گذاشت روی دهنش و سمت دستشویی رفت
ا.ت: چشمامو بستم تا همراهیش کنم که درد خیلی بدی توی دلم پیچید و حالم بهم خورد رفتم دست شویی یونگی هم دنبالم حالم خیلی بد بود ۵ دقیقه تو دستشویی بودیم
یونگی: خیلی حالش بد بود من سعی کردم موهاشو بزنم کنار و ارومش کنم حالش بهتر شد اومد بشینه زمین نذاشتم خودم نشستم ا.تو گذاشتم رو پام زمین سفت بود رنگش خیلی پریده بود
ا.ت: (با گریه) یونگی
یونگی: جانم
ا.ت: ب...بچم تروخدا ببرم دکتر
یونگی: ب..ب..باشه بریم
ا.ت: نفهمیدم چطوری خودمو تا ماشین رسوندم
نام: اینجا چه خبره
یونگی : ا.ت اصلا حالش خوب نیست میریم دکتر
نام: ای وای اوکی بی خبرم نذار
یونگی: اوکی
نام: یونگی نمیری بخوابی
یونگی: نه من همینجامیخوابم
نام: اها اوکی هر جور دوست داری
ا.ت: خیلی گشنم بود بد ویار کرده بودم اروم از اوتاق اومدم بیرون برم ی چیزی بخورم که با دیدن یونگی ریدم به خودم روی کاناپه نشسته بود و ی سری کاراشو با برگه های دورش انجام میداد تا وقتی که متوجه حضور من شد .
یونگی: ا...ا.ت چیزی شده ؟ حالت خوبه
ا.ت: اره بابا چرا این جوری میکنی من خوبم فقط
یونگی: فقط چی ؟
ا.ت: فندوق کچولو گشنشه🙃
یونگی: ی لبخند ریز زدم.بیا اینجا بشین ا.ت تا برات ی چیزی بیارم
ا.ت: اهومممم
بعد ازاوردن غذا .
ا.ت: یونگی باید درمورد مسئولیت بچه صحبت کنیم
یونگی: الان وقتای این حرفا نیست عزیز بیا فعلا به رابطه خودمون فکر کنیم
ا.ت: اوکی ولی....وایسا ببینم ؟ چیییی؟
یونگی: یهو روش خیمه زدم داشتم به لباش نزدیک میشدم که یهو دستشو گذاشت روی دهنش و سمت دستشویی رفت
ا.ت: چشمامو بستم تا همراهیش کنم که درد خیلی بدی توی دلم پیچید و حالم بهم خورد رفتم دست شویی یونگی هم دنبالم حالم خیلی بد بود ۵ دقیقه تو دستشویی بودیم
یونگی: خیلی حالش بد بود من سعی کردم موهاشو بزنم کنار و ارومش کنم حالش بهتر شد اومد بشینه زمین نذاشتم خودم نشستم ا.تو گذاشتم رو پام زمین سفت بود رنگش خیلی پریده بود
ا.ت: (با گریه) یونگی
یونگی: جانم
ا.ت: ب...بچم تروخدا ببرم دکتر
یونگی: ب..ب..باشه بریم
ا.ت: نفهمیدم چطوری خودمو تا ماشین رسوندم
نام: اینجا چه خبره
یونگی : ا.ت اصلا حالش خوب نیست میریم دکتر
نام: ای وای اوکی بی خبرم نذار
یونگی: اوکی
۴.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.