مافیا عاشق PART 6
جیمین:الان دوباره میریم،یادت میره حرف بزنی
کوک:......
×چند ساعت بعد×
ب.ا:پس که گفتی کشتیش؟؟درسته؟؟
کوک:ب....بله درسته
ب.ا:خب...میتونم ببینم
KOOK
تقریبا عصبی بودم مرتیکه ی عوضی به چه حقی اینطوری باهام صحبت میکنه اگه بخاطر ا/ت نبود همین الان با یه تیر خلاصش میکردم
داشتم با نفرت نگاش میکردم که یهو جیمین بازومو گرفت و فشار داد
جیمین:جونگ کوک(خیلی آروم)
KOOK
وقتی جنازه رو دید تقریبا به قدرتم پی برد
ب.ا:خ...خب ب...بریم تو!
جیمین:(پوزخند)
ب.ا:خب شما جون دخترمو نجات دادین پس هرچی چیزی که بخواهید رو بهتون میدم حتی دخترم
کوک:د..د...دخترتون!؟؟؟
ب.ا:بله...اگر دخترمو نمیخواین....
کوک:چ...چرا..چرا امم فقط برام سوال بود دخترتون راضیه؟؟
ب.ا:ا/ت روی حرف من حرف نمیزنه
کوک:آ... آها
جیمین:نمیخوای بری پیش ا/ت(زیر لب)
راوی:پسرک رو به هیونگش کرد و توی چشماش نگاه کرد جیمین این نگاه رو میشناخت از چشمای جونگ کوک معلوم بود نمیدونست باید چیکار کنه،
جیمین:برو(آروم)
KOOK
بلند شدم و از پله ها رفتم بالا وقتی به اتاق ا/ت رسیدم در زدم و رفتم....
شرایط پارت ۷
۱۰ لایک
کوک:......
×چند ساعت بعد×
ب.ا:پس که گفتی کشتیش؟؟درسته؟؟
کوک:ب....بله درسته
ب.ا:خب...میتونم ببینم
KOOK
تقریبا عصبی بودم مرتیکه ی عوضی به چه حقی اینطوری باهام صحبت میکنه اگه بخاطر ا/ت نبود همین الان با یه تیر خلاصش میکردم
داشتم با نفرت نگاش میکردم که یهو جیمین بازومو گرفت و فشار داد
جیمین:جونگ کوک(خیلی آروم)
KOOK
وقتی جنازه رو دید تقریبا به قدرتم پی برد
ب.ا:خ...خب ب...بریم تو!
جیمین:(پوزخند)
ب.ا:خب شما جون دخترمو نجات دادین پس هرچی چیزی که بخواهید رو بهتون میدم حتی دخترم
کوک:د..د...دخترتون!؟؟؟
ب.ا:بله...اگر دخترمو نمیخواین....
کوک:چ...چرا..چرا امم فقط برام سوال بود دخترتون راضیه؟؟
ب.ا:ا/ت روی حرف من حرف نمیزنه
کوک:آ... آها
جیمین:نمیخوای بری پیش ا/ت(زیر لب)
راوی:پسرک رو به هیونگش کرد و توی چشماش نگاه کرد جیمین این نگاه رو میشناخت از چشمای جونگ کوک معلوم بود نمیدونست باید چیکار کنه،
جیمین:برو(آروم)
KOOK
بلند شدم و از پله ها رفتم بالا وقتی به اتاق ا/ت رسیدم در زدم و رفتم....
شرایط پارت ۷
۱۰ لایک
۶.۸k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.