فیک کوک ازدواج اجباری پارت نمیدونم چند🖤
خشگلا ببخشید زود تر نزاشتم اپلود نمیشد ۲ بار نوشتم اگه ایندفعه هم پالود نشد خودمو می کشمممم😔💔
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
پرش زمانی یه صبح
____________________________________________________
ویو ات
با درد زیر دلم از خواب بیدار شدم و یاد دیشب افتادم ،از خودم پرسیدم یعنی من دیگه دختر نیستم؟؟
تو همین فکر بودم که با نگاه کردن به چهره کیوت کوک که غرق در خواب بود همه افکارم پرید
داشتم همینجوری بهش نگاه می کردم که دیدم کوک چشماشو باز کرد
ویو کوک
با حس نگاه های سنگینی روی خودم چشمامو باز کردم و دیدم ات داره نگام میکنه
_:یعنی انقدر جذابم؟
+:اره (لبخند ،)
کوک کمر کوجولوی لخ👖ت ات رو گرفت و به خودش چسبوند
و با صدای بمش تو گوش ات و جوری که نفساش به گردن ات میخورد و مور مورش میشد گفت
_:از این به بعد تو مال منی فهمیدی؟
+:بله مستر
_،+:خنده
_:دلت درد میکنه
+:هومم
_:پشت شو ماساژ بدم
(ات پشت شد)
داطتیم به هم نگاه میکردیم که کوک گفت
_:خب باید بریم حموم
+:خب اول من میرم
_:نو نو نو بیب باهم میریم
ولی
که کوک با بلند کردن ات حرف ات رو قطع کرد و باهم به حموم رفتند و.(چیه نکنه انتظار دیریم نحوه شستشو خودشون رو هم بگم؟😐🤨)
بعد از بیست مین از حموم اومدیم
ویو ات
من حولمو در اوردم تا لباس بپوشم که نگاه های سنگین کوک مانعم شد
ویو کوک
لعنی داشتم با بدن ات تحrیک میشدم ولی خودنو کنترل کردم
+:گوککککککک برو بیرونن
_:ننن
+:(سرخ شد)
_:یاااا بیب من دیشب حتی تورو ..
+: باشههههه باشهههه ادامه ندههههه
_:(خنده)
(علامت اجوما:&)
&:بچه ها بیاین پایین صبحانه حاضرهه
_:اومدیم اجومااا
+:عشقم تو که لباس پوشیدی برو پایین من لباس میپوشم میام
_:باشه بیب زود بیا
رفتم پایین
و سر میز نشستم که اجوما گفت
&:....
خماری
ن الان میزادم جrم ندین الان میزارمممالبته اگه اپلود شه امیدوارم این که دارم مینویسم اپلود شه و اگرنه از ویسگون میرممممممممممممممممممممممممم
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
پرش زمانی یه صبح
____________________________________________________
ویو ات
با درد زیر دلم از خواب بیدار شدم و یاد دیشب افتادم ،از خودم پرسیدم یعنی من دیگه دختر نیستم؟؟
تو همین فکر بودم که با نگاه کردن به چهره کیوت کوک که غرق در خواب بود همه افکارم پرید
داشتم همینجوری بهش نگاه می کردم که دیدم کوک چشماشو باز کرد
ویو کوک
با حس نگاه های سنگینی روی خودم چشمامو باز کردم و دیدم ات داره نگام میکنه
_:یعنی انقدر جذابم؟
+:اره (لبخند ،)
کوک کمر کوجولوی لخ👖ت ات رو گرفت و به خودش چسبوند
و با صدای بمش تو گوش ات و جوری که نفساش به گردن ات میخورد و مور مورش میشد گفت
_:از این به بعد تو مال منی فهمیدی؟
+:بله مستر
_،+:خنده
_:دلت درد میکنه
+:هومم
_:پشت شو ماساژ بدم
(ات پشت شد)
داطتیم به هم نگاه میکردیم که کوک گفت
_:خب باید بریم حموم
+:خب اول من میرم
_:نو نو نو بیب باهم میریم
ولی
که کوک با بلند کردن ات حرف ات رو قطع کرد و باهم به حموم رفتند و.(چیه نکنه انتظار دیریم نحوه شستشو خودشون رو هم بگم؟😐🤨)
بعد از بیست مین از حموم اومدیم
ویو ات
من حولمو در اوردم تا لباس بپوشم که نگاه های سنگین کوک مانعم شد
ویو کوک
لعنی داشتم با بدن ات تحrیک میشدم ولی خودنو کنترل کردم
+:گوککککککک برو بیرونن
_:ننن
+:(سرخ شد)
_:یاااا بیب من دیشب حتی تورو ..
+: باشههههه باشهههه ادامه ندههههه
_:(خنده)
(علامت اجوما:&)
&:بچه ها بیاین پایین صبحانه حاضرهه
_:اومدیم اجومااا
+:عشقم تو که لباس پوشیدی برو پایین من لباس میپوشم میام
_:باشه بیب زود بیا
رفتم پایین
و سر میز نشستم که اجوما گفت
&:....
خماری
ن الان میزادم جrم ندین الان میزارمممالبته اگه اپلود شه امیدوارم این که دارم مینویسم اپلود شه و اگرنه از ویسگون میرممممممممممممممممممممممممم
۳.۶k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.