پارت(۳)
پارت(۳)
.....بشینه وبه نابودی زندگی اش رو نگاه کنه.......
ویو ات
(صبح شد)
بلند شدم ولباسام رو عوض کردم ......از عمارت خارج شدم وقتی بیرون رفتم.....یک نفس عمیق کشیدم.....هوا خوب بود دلم می خواست فریاد بزنم و تمام.....بغض درونم رو به طبیعت خالی کنم.....ولی اگه خالی کنم طبیعت از بین میره....
از فکر اومدم بیرون وداشتم میرفتم بیرون که دیدم همه ی مردم یه جایی جمع شدن...رفتم اونجا....دیدم که گروهی از افرادی دارن یک مرد رو میزنن.......
(علامت افراد ؟)
+:دارید چیکار میکنید؟....
همه من رو دیدن و تعظیم کردن......
؟:ببخشید ولی این فرد گناه کاره
+:می تونم دلیلش رو بدونم؟
؟:ایشون قوانین کشور رو زیر پا گذاشته......قاچاقی اومده.....
+:ولش کنید......تو هم دنبالم بیا(اشاره به شخصی که کتک خورده)
داشت دنبالم میومد......رفتیم جای خلوت.....
+:چرا قاچاقی اومدی؟.....
شخص:.......
جوابی نمیداد.... ولی تو دستش جعبه بود..... که خیلی محکم گرفته بود....این بار حرفم رو بلند زدم....
+:باتو نیستم .....چرا قاچاقی اومدی(داد)...
داشتم میگفتم که یه شخصی با بادیگارد ها اومده بود ......از ماشین پایین اومد.....شخصی خوش استایل......ولی خیلی عصبی......اومد به سمت اون شخص ویه سیلیه محکمی بهش زد....خشکم زده بود نمیدونم چرا؟.......
ـــ:فکر کردی پیدات نمیکنم! (داد)
شخص:ارباب......بب...خشی...د.....
ببخشید
ـــ:ببخشم تو باید اعدام بشی.....
داشتم بهشون نگاه میکردم.....انگار مردی مهم بود که بهش ارباب میگفت.....نمیدونم کی بود؟....هرکی بود من نمی شناختمش.....
جعبه ای که دسته اون شخص بود رو محکم ازش گرفت.......
وبعد روبه من کرد.....
ـــ:ممنونم ازتون تو این جعبه اطلاعاتی بود که نباید هیچ کس میفهمید؟
+:خواهش.....میکنم.....
ـــ:کاری از دستم برمیاد که براتون انجام بدم....
+:ن.....
به من گفت چه کمکی میتونم بکنم....می خواستم بگم نه ولی یادم اومد که من به فردی نیاز دارم که سه روز نامزد من بشه.......
🎀حمایت کنید خوشگلا🎀
.....بشینه وبه نابودی زندگی اش رو نگاه کنه.......
ویو ات
(صبح شد)
بلند شدم ولباسام رو عوض کردم ......از عمارت خارج شدم وقتی بیرون رفتم.....یک نفس عمیق کشیدم.....هوا خوب بود دلم می خواست فریاد بزنم و تمام.....بغض درونم رو به طبیعت خالی کنم.....ولی اگه خالی کنم طبیعت از بین میره....
از فکر اومدم بیرون وداشتم میرفتم بیرون که دیدم همه ی مردم یه جایی جمع شدن...رفتم اونجا....دیدم که گروهی از افرادی دارن یک مرد رو میزنن.......
(علامت افراد ؟)
+:دارید چیکار میکنید؟....
همه من رو دیدن و تعظیم کردن......
؟:ببخشید ولی این فرد گناه کاره
+:می تونم دلیلش رو بدونم؟
؟:ایشون قوانین کشور رو زیر پا گذاشته......قاچاقی اومده.....
+:ولش کنید......تو هم دنبالم بیا(اشاره به شخصی که کتک خورده)
داشت دنبالم میومد......رفتیم جای خلوت.....
+:چرا قاچاقی اومدی؟.....
شخص:.......
جوابی نمیداد.... ولی تو دستش جعبه بود..... که خیلی محکم گرفته بود....این بار حرفم رو بلند زدم....
+:باتو نیستم .....چرا قاچاقی اومدی(داد)...
داشتم میگفتم که یه شخصی با بادیگارد ها اومده بود ......از ماشین پایین اومد.....شخصی خوش استایل......ولی خیلی عصبی......اومد به سمت اون شخص ویه سیلیه محکمی بهش زد....خشکم زده بود نمیدونم چرا؟.......
ـــ:فکر کردی پیدات نمیکنم! (داد)
شخص:ارباب......بب...خشی...د.....
ببخشید
ـــ:ببخشم تو باید اعدام بشی.....
داشتم بهشون نگاه میکردم.....انگار مردی مهم بود که بهش ارباب میگفت.....نمیدونم کی بود؟....هرکی بود من نمی شناختمش.....
جعبه ای که دسته اون شخص بود رو محکم ازش گرفت.......
وبعد روبه من کرد.....
ـــ:ممنونم ازتون تو این جعبه اطلاعاتی بود که نباید هیچ کس میفهمید؟
+:خواهش.....میکنم.....
ـــ:کاری از دستم برمیاد که براتون انجام بدم....
+:ن.....
به من گفت چه کمکی میتونم بکنم....می خواستم بگم نه ولی یادم اومد که من به فردی نیاز دارم که سه روز نامزد من بشه.......
🎀حمایت کنید خوشگلا🎀
۴۱۰
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.