کوک: ا.. ین را.. ست می.. گه ات
کوک: ا.. ین را.. ست می.. گه ات
ات: نه به جون مادرم نه وسیاهی مطلق
یونگی وارد اتاق شد
ات را بیهوش دید
هه سو را خونی دید
کوک هم دید که چشاش پف کرده
یونگی: اینحا چه خبره
کوک ما جرارو تعریف میکنه
یونگی : یعنی ات الکی بیهوش شد
کوک: اره
یونگی: نه نه نه نه این ممکن نیست نباید این اتفاق براش بیفته
کوک: چی شدع بگو
یونگی
ات وقتی پدر مادرم را از دست دادیم و همینطور پدر مادر خودشو ضربان قلبش میره پایین
راوی: راستی ات الان تو اتاق عمل هست
یونگی: و تا جایی میرسه که ات میتونه بمیره
کوک ویو بعد از اینکه گفت میتونه بمیره
قلبم یه لحظه ایستاد
کوک: نه نه نمیشه اون دختر کوچولو نباید نهههعه
کوک میزد تو سرش که چرا استرس بهش وارد
کردم
یونگی: این مریضی نباید برگرده
اون دوبارع مثل قبل میشه نهع.......
ات: نه به جون مادرم نه وسیاهی مطلق
یونگی وارد اتاق شد
ات را بیهوش دید
هه سو را خونی دید
کوک هم دید که چشاش پف کرده
یونگی: اینحا چه خبره
کوک ما جرارو تعریف میکنه
یونگی : یعنی ات الکی بیهوش شد
کوک: اره
یونگی: نه نه نه نه این ممکن نیست نباید این اتفاق براش بیفته
کوک: چی شدع بگو
یونگی
ات وقتی پدر مادرم را از دست دادیم و همینطور پدر مادر خودشو ضربان قلبش میره پایین
راوی: راستی ات الان تو اتاق عمل هست
یونگی: و تا جایی میرسه که ات میتونه بمیره
کوک ویو بعد از اینکه گفت میتونه بمیره
قلبم یه لحظه ایستاد
کوک: نه نه نمیشه اون دختر کوچولو نباید نهههعه
کوک میزد تو سرش که چرا استرس بهش وارد
کردم
یونگی: این مریضی نباید برگرده
اون دوبارع مثل قبل میشه نهع.......
۶.۴k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.