فیک جیمین مافیا من
پارت:2
ویو ات:
با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم و اومدم بیرون و لباس پوشیدم رفتم پایین و خواستم در رو باز کنم که یهو دیدم در قفله
صدای گریه ی مامانم رو شنیدم به سمت صدا رفتم دیدم مامانم نشسته روی زمین و داداشم ایستاده
سریع رفتم و پیش مامانم و گفتم:
-چی شده مامان حالت خوبه
روبه داداشم گفتم:
-چیکارش کردی
*ات برو لباس هاتو جمع کن
-چی چرا
)علامت مادر ات÷)
÷دخترم داداشت تورو فروخته به ی مافیا
-چ چی شوخی قشنگی نیست بهتره بس کنید
*من با تو شوخی ندارم برو و وسایلت رو جمع کن
-این کارم باهامون کردی بعد از کشتن بابا زندگی منم خراب کردی
*خفه شو برو الان میان
دوییدم و رفتم توی اتاقم و با گریه شروع به جمع کردن وسایلم کردم مجبور بودم گوش کنم چون میتونستم اونایی قمار میکنن چقدر میتونن خطرناک باشن
-اخه این چ زندگیه ایه من دارم
بعد از چند دقیقه در با شتاب باز شد
*بیا پایین اومدن
-رفتم بیرون سرم پایین بود اصلا نگاهم بهش نمیوفتاد
ویو جیمین
این همون دختره توی باره
فلش بک:
*ی بار دیگه
+چیز دیگه ای داری چ بخای روی بازی کنی اصلا
*خواهرم رو هست
+اووو باشه
چند دقیقه بعد
+خب باختی فردا میام میبرمش
پایان فلش بک
ویو ات بدون هی حرفی فقط برگشتم و مامانمو نگاه کردم که داشت گریه میکرد
+بیا دیگه
صداش چقدر اشنا بود
سرم رو بلند کردم نگاهش کردم این همون مافیای همیشگی بارمون بود
از تعجب بهش زل زده بودم که دستمو گرفت و کشید و برد توی ون مشکیش و خودش هم نشست پیشم
ادامه دارد.....
#فیک #جیمین #ارمی
ویو ات:
با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم و اومدم بیرون و لباس پوشیدم رفتم پایین و خواستم در رو باز کنم که یهو دیدم در قفله
صدای گریه ی مامانم رو شنیدم به سمت صدا رفتم دیدم مامانم نشسته روی زمین و داداشم ایستاده
سریع رفتم و پیش مامانم و گفتم:
-چی شده مامان حالت خوبه
روبه داداشم گفتم:
-چیکارش کردی
*ات برو لباس هاتو جمع کن
-چی چرا
)علامت مادر ات÷)
÷دخترم داداشت تورو فروخته به ی مافیا
-چ چی شوخی قشنگی نیست بهتره بس کنید
*من با تو شوخی ندارم برو و وسایلت رو جمع کن
-این کارم باهامون کردی بعد از کشتن بابا زندگی منم خراب کردی
*خفه شو برو الان میان
دوییدم و رفتم توی اتاقم و با گریه شروع به جمع کردن وسایلم کردم مجبور بودم گوش کنم چون میتونستم اونایی قمار میکنن چقدر میتونن خطرناک باشن
-اخه این چ زندگیه ایه من دارم
بعد از چند دقیقه در با شتاب باز شد
*بیا پایین اومدن
-رفتم بیرون سرم پایین بود اصلا نگاهم بهش نمیوفتاد
ویو جیمین
این همون دختره توی باره
فلش بک:
*ی بار دیگه
+چیز دیگه ای داری چ بخای روی بازی کنی اصلا
*خواهرم رو هست
+اووو باشه
چند دقیقه بعد
+خب باختی فردا میام میبرمش
پایان فلش بک
ویو ات بدون هی حرفی فقط برگشتم و مامانمو نگاه کردم که داشت گریه میکرد
+بیا دیگه
صداش چقدر اشنا بود
سرم رو بلند کردم نگاهش کردم این همون مافیای همیشگی بارمون بود
از تعجب بهش زل زده بودم که دستمو گرفت و کشید و برد توی ون مشکیش و خودش هم نشست پیشم
ادامه دارد.....
#فیک #جیمین #ارمی
۴۲.۴k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.