۱۳ پارت
۱۳ پارت
کوک
با کار ات حس زخم پشت کمرم داشتم احساس کردم بال های بزرگی دارم درمیارم ات خسته
و بی حال افتاد توی دستام منم بغلش کردم و تکیه گاه خودم کردمش
به پشتم نگاهی کردم که دیدم دوتا بال بزرگ سفید ۴ برابر ات درآوردم که رگه های طلایی لای بالام بود
کوک :چیکار کردی باهام ات
ات :تو ام دیگه فرشته ای فرشته نگهبان م من .(بی هوش شد
اونقدر از قدرتش ات استفاده کرده بود که بی هوش شد .....باشه همینجا استراحت میکنیم عزیزکم
ات به خاب عمیقی فرو رفت از شدت درد و خسته گی کوک هم بال های سفیده بزرگی داشت که حالا مثل پتو روی ات بود
اون قدرت هم داشت قدرتی فراتر از دوستی عشق عشقی که قدرت بیشتر از شیطان و بهش میداد
ولی کوک هنوزم گیج بود اون شیطان همزاد اش بود چطور
چرا ؟
ات :بعد از کلی خواب راحت بیدار شدم توی بغل کوک توی سرزمین میانی بودم بالا تنه کوک لخت لخت بود .
منم همین جوری نگاش میکردم
کوک :خشت اومده
ات :بیدار شدی
ریز خندید و شروع کرد به بوس کردن لپام بهدش یه کش و قوسی به بال هام دادم که متوجه بال های بزرگش شدم
کوک :هنره خودتونه خوشکله نه
ات :فکر شم نمی کردم همچین هنر مند خلاقی باشم
محو بال های بزرگ کوک بادم که بایه حرکت بغلم کردو شروع کرد به حرکت کردن
ات :کجا داری میری
کوک :سمت دری که گفتی.
ات ......
لایک ۱۵ فالو لطفا 🥺
کوک
با کار ات حس زخم پشت کمرم داشتم احساس کردم بال های بزرگی دارم درمیارم ات خسته
و بی حال افتاد توی دستام منم بغلش کردم و تکیه گاه خودم کردمش
به پشتم نگاهی کردم که دیدم دوتا بال بزرگ سفید ۴ برابر ات درآوردم که رگه های طلایی لای بالام بود
کوک :چیکار کردی باهام ات
ات :تو ام دیگه فرشته ای فرشته نگهبان م من .(بی هوش شد
اونقدر از قدرتش ات استفاده کرده بود که بی هوش شد .....باشه همینجا استراحت میکنیم عزیزکم
ات به خاب عمیقی فرو رفت از شدت درد و خسته گی کوک هم بال های سفیده بزرگی داشت که حالا مثل پتو روی ات بود
اون قدرت هم داشت قدرتی فراتر از دوستی عشق عشقی که قدرت بیشتر از شیطان و بهش میداد
ولی کوک هنوزم گیج بود اون شیطان همزاد اش بود چطور
چرا ؟
ات :بعد از کلی خواب راحت بیدار شدم توی بغل کوک توی سرزمین میانی بودم بالا تنه کوک لخت لخت بود .
منم همین جوری نگاش میکردم
کوک :خشت اومده
ات :بیدار شدی
ریز خندید و شروع کرد به بوس کردن لپام بهدش یه کش و قوسی به بال هام دادم که متوجه بال های بزرگش شدم
کوک :هنره خودتونه خوشکله نه
ات :فکر شم نمی کردم همچین هنر مند خلاقی باشم
محو بال های بزرگ کوک بادم که بایه حرکت بغلم کردو شروع کرد به حرکت کردن
ات :کجا داری میری
کوک :سمت دری که گفتی.
ات ......
لایک ۱۵ فالو لطفا 🥺
۴.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.