سناریو بانگو
اسم : ا/ت
رابطه : دوست پسرته
موضوع : اگه لخت بییننتون
کاراکتر ها : دازای ، چویا ، رانپو ، موری ، تانیزاکی ، آکوتاگاوا ، آتسوشی
دازای : باهم هم اتاقی بودین ، میخواستین برین بیرون دازای لباسش رو پوشیده بود و بیرون اتاق منتظرت بود که یه دفعه یادش افتاد گوشیش تو اتاقه و میخواست برای اینکه مجبور نشی این دفعه هم خودت رانندگی کنی با گوشیش تاکسی بگیره . در رو باز کرد و با ا/تی که لخته و هیچی تنش نی مواجه شد ا/ت : * جیغ * برو بیرون 😖😱 دازای اومد تو ، در رو بست و اومد ا/ت رو انداخت رو تخت . دازای بیرون کنسله 😏 و به عبادت خدا مشغول شدن
چویا : تازه از حموم اومده بودی ، در اتاق بسته بود . حوله رو گذاشته بودی رو تخت تا لباس بپوشی که یه دفعه چویا که بیخبر از هیچی از مافیا برگشته بود اومد تو اتاق و ا/ت رو در اون وضع دید . ا/ت : چویاااا برو بیرون 😱 چویا همون جا خشکش زده بود و سرخ شده بود یکم که گذشت اومد تو ، در رو بست و ا/ت رو انداخت رو تخت . ا/ت : چویا ؟ 😱 چویا : از این به بعد یادت باشه وقتی میری حموم در رو ببندی 😏😈 و اینا هم مشغول شدن
رانپو : رانپو هنوز آژانس بود و تو هم تو حموم ، تو وان بودی که یه دفعه یه صدای شبیه صدای در شنیدی ، به هر حال اهمیت ندادی و همونجا موندی . یه دفعه با رانپو که در حموم رو گرفته و داره با چشمای گرد شده بهت نگاه میکنه مواجه شدی ! ا/ت : * جیغ بنفش * رانپو گمشو بیرون 😡😱😖 ( باشه آروم حالا چرا بهش فهش میدی ؟ 😳 ) رانپو همون جا وایستاده بود و هیچ کار نمیکرد . یکم که گذشت لباساش رو در آورد . از تو وان بلندت کرد ، نشست تو وان و گذاشتت رو پاهاش . ا/ت: رانپو ؟ 😰 و اونم کارش رو شروع کرد 😈
موری : مطمئن باش تو هر موقعیتی هم که باشی در جا حامله ای 🤣
تانیزاکی : سرخ میشه و زیر سوسکی فرار میکنه ، میره به نائومی میگه و اونم میزنه تو کلش 😂
آکوتاگاوا : با راشامون میگیره و ...😈🔞 اول راشامون رو میکونه تو ... بعد چیزش و بعد ۳ تا انگشت 🤣
آتسوشی : زیر سوسکی در میره و اون روز کلا سرخه
رابطه : دوست پسرته
موضوع : اگه لخت بییننتون
کاراکتر ها : دازای ، چویا ، رانپو ، موری ، تانیزاکی ، آکوتاگاوا ، آتسوشی
دازای : باهم هم اتاقی بودین ، میخواستین برین بیرون دازای لباسش رو پوشیده بود و بیرون اتاق منتظرت بود که یه دفعه یادش افتاد گوشیش تو اتاقه و میخواست برای اینکه مجبور نشی این دفعه هم خودت رانندگی کنی با گوشیش تاکسی بگیره . در رو باز کرد و با ا/تی که لخته و هیچی تنش نی مواجه شد ا/ت : * جیغ * برو بیرون 😖😱 دازای اومد تو ، در رو بست و اومد ا/ت رو انداخت رو تخت . دازای بیرون کنسله 😏 و به عبادت خدا مشغول شدن
چویا : تازه از حموم اومده بودی ، در اتاق بسته بود . حوله رو گذاشته بودی رو تخت تا لباس بپوشی که یه دفعه چویا که بیخبر از هیچی از مافیا برگشته بود اومد تو اتاق و ا/ت رو در اون وضع دید . ا/ت : چویاااا برو بیرون 😱 چویا همون جا خشکش زده بود و سرخ شده بود یکم که گذشت اومد تو ، در رو بست و ا/ت رو انداخت رو تخت . ا/ت : چویا ؟ 😱 چویا : از این به بعد یادت باشه وقتی میری حموم در رو ببندی 😏😈 و اینا هم مشغول شدن
رانپو : رانپو هنوز آژانس بود و تو هم تو حموم ، تو وان بودی که یه دفعه یه صدای شبیه صدای در شنیدی ، به هر حال اهمیت ندادی و همونجا موندی . یه دفعه با رانپو که در حموم رو گرفته و داره با چشمای گرد شده بهت نگاه میکنه مواجه شدی ! ا/ت : * جیغ بنفش * رانپو گمشو بیرون 😡😱😖 ( باشه آروم حالا چرا بهش فهش میدی ؟ 😳 ) رانپو همون جا وایستاده بود و هیچ کار نمیکرد . یکم که گذشت لباساش رو در آورد . از تو وان بلندت کرد ، نشست تو وان و گذاشتت رو پاهاش . ا/ت: رانپو ؟ 😰 و اونم کارش رو شروع کرد 😈
موری : مطمئن باش تو هر موقعیتی هم که باشی در جا حامله ای 🤣
تانیزاکی : سرخ میشه و زیر سوسکی فرار میکنه ، میره به نائومی میگه و اونم میزنه تو کلش 😂
آکوتاگاوا : با راشامون میگیره و ...😈🔞 اول راشامون رو میکونه تو ... بعد چیزش و بعد ۳ تا انگشت 🤣
آتسوشی : زیر سوسکی در میره و اون روز کلا سرخه
۳.۳k
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.