فیک 《طراح من》 Part⁸
ویو /ت
تو شرکت زبیرا بودم ولی خیلی شده دیگه ساعت ۹ رسیدم اینحا الان ساعت ۲ظهره چه خبرشونه چند بار به منشی گفتم رئیسو میخوام ببینم وقت مصاحبه دارم ولی زنیکه میگه صبر کنید حوصلم سر رفته اووف زنگ زدم به یونگ
/ت:چطوری دختر
یو:هی بد نیستم تو
بدم ۵ ساعته تو شرکتم ولی رئیسه نیس
چطور نیس
نميدونم
همینطوری منتطر میمونی
ساعت ۵ باید برم نامسان پس فقط تا ۴ میمونم بعدم اول خوب دعوا میکنم
چی بگم بگم نکن ولی مطمینم میکنی بیخیال از تهیونگ چه خبر
چه خبر باشه
هرچی
یونگ چرت نگو
منکه چیزی نگفتم
من اون ذهن منحرفتو خوب میشناسم
یو:رئیس اومد باید قطع کنم ولی یه سر میام نامسان
اوکی
ته ویو
اول رفتم پیش پسرا گفتم میخوام برم پیش رئیس وای جی ولی گفتن نرو ولی من میرم ساعت ⅗بود راه فتادم
/ت
دیگه باید برم
رفتم جلو منشی داد زدم
چه خبرتونه من اینهمه منتظر بودم رئیس کجا
خانم اروم باشین
چطور ارون باشم میدونی الان ۷ساعته اینجام
خانم ولی من چیکاره ام رئیس گفتن حوصله ندارن
کجاست این رئیس
الان گفتم دارن میرن بيرون
رفتم دنبای مرتیکه فکر کرده میه منو منتظر میزاره
رفتم وای جی ولی گفتن که اقا نیستن و اینکه کلا امروز نمیاد گفتم کجاس گفت شرکت مدل زبیرا رفتم اونجا دم در بودم که دیدمش اقای سئوجون رو
/ت
دیدم که داره با چند نفر میره داد زدم لی سئوجون
برگشت
سئوجون:این کیه
مردا که کنارشن:نمیدونیم
دويدم سمتش و گفتم
عوضی فکر کردی کی هستی که اینهمه منو منتظر میذاری
سئوجون:من
از صبح اینجام واسه مصاحبه کاری ولی منشی تون میگه اقا حوصله ندارن مرتیکه نداری بگو برو چرا الکی منتظرم گذاشتی
سئوجون: خانم مراقب حرف زدنتون باشین
نباشم چی
سئوجون:به نگهبانا بگین بیان این دیوونه رو ببرن
عوضی دیوونه خودتی
نگهبانا اومدن و /ترو برم ولی تا قبلش هرچی از دهنش در اومد به سئوجون گفت
/ت
دم در شرکن بودم درسته خالی شدم ولی بازم ناراحتم چرا نمیتونم کار پیدا کنم
سئوجون:دختره دیوونه بود درست ولی خیلی خوشکل بود و شجاع
تحقیق کنین این کیه
چشم رئیس
سئوجون
داشتم میرفتم که تهیونگ رو دیدم بعد سلام واینا گفت که باید حرف بزنیم
از حرفای /ت تعجب کردم ولی الان واسه کاری اومدم اینجا
ته:ببینین اقای لی من از اینکار خسته شدم دیگه ادامش نمیدم
لی:ولی بدون پی دی نیم اخراجت میکنه
ته:برام مهم نیس
لی:خود دانی
/ت
بعد از کار سخت یونگ اومد و رفتیم کافه
یو:به نظرت تهیونگ چطور پسریه
نمیدونم
مطمئنی از اوناش نی
نمیدونم
چرا باهاش تو یه خونه ای پس
نمیدونم
چی رو میدونی
هیچی رو الان بابام گفت خوبه نمیدونم من بهش اعتماد دارم
اره خوب پدرت اونو وقتی تحریک میشه ندیده که
یونگ این چیزا بهم نگو
چرا
خوب می ترسم
بهتر نیس با خودت چاقو اسپری فلفلی چیزی داشته باشی
یونگگگگ
باشه ساکت شدم
ساعت ۱ بود کارم تموم شود داشتم میرفتم خونه که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود جواب دادم
ته:کارت تموم شد
اره
اومدم دنبالت
چی
بیا
باشه
این چرا اومده دنبال من اووف یونگ ذهنمو کلا بهم ریخت
سوار ماشین شدم و رافتادیم
تو ماشین
ته:گشنه نیستی
/ت:یخورده
این وقت شب جایی باز نیس باید بری خونه واسه خودت درست کنی
من بلد نیستم
منم نیستم
پس؟
بریم ......{ادرس یه مغازه}
نودل اماده خوبه
/ت:خوبه بدع همینه.
اره
حرفای یونگ تو ذهنمه اگه تحریک شه چی چرا فکر میکنی کنارته ازش بپرس
پایان
حمایت پلیززززز 💜😀🙏
تو شرکت زبیرا بودم ولی خیلی شده دیگه ساعت ۹ رسیدم اینحا الان ساعت ۲ظهره چه خبرشونه چند بار به منشی گفتم رئیسو میخوام ببینم وقت مصاحبه دارم ولی زنیکه میگه صبر کنید حوصلم سر رفته اووف زنگ زدم به یونگ
/ت:چطوری دختر
یو:هی بد نیستم تو
بدم ۵ ساعته تو شرکتم ولی رئیسه نیس
چطور نیس
نميدونم
همینطوری منتطر میمونی
ساعت ۵ باید برم نامسان پس فقط تا ۴ میمونم بعدم اول خوب دعوا میکنم
چی بگم بگم نکن ولی مطمینم میکنی بیخیال از تهیونگ چه خبر
چه خبر باشه
هرچی
یونگ چرت نگو
منکه چیزی نگفتم
من اون ذهن منحرفتو خوب میشناسم
یو:رئیس اومد باید قطع کنم ولی یه سر میام نامسان
اوکی
ته ویو
اول رفتم پیش پسرا گفتم میخوام برم پیش رئیس وای جی ولی گفتن نرو ولی من میرم ساعت ⅗بود راه فتادم
/ت
دیگه باید برم
رفتم جلو منشی داد زدم
چه خبرتونه من اینهمه منتظر بودم رئیس کجا
خانم اروم باشین
چطور ارون باشم میدونی الان ۷ساعته اینجام
خانم ولی من چیکاره ام رئیس گفتن حوصله ندارن
کجاست این رئیس
الان گفتم دارن میرن بيرون
رفتم دنبای مرتیکه فکر کرده میه منو منتظر میزاره
رفتم وای جی ولی گفتن که اقا نیستن و اینکه کلا امروز نمیاد گفتم کجاس گفت شرکت مدل زبیرا رفتم اونجا دم در بودم که دیدمش اقای سئوجون رو
/ت
دیدم که داره با چند نفر میره داد زدم لی سئوجون
برگشت
سئوجون:این کیه
مردا که کنارشن:نمیدونیم
دويدم سمتش و گفتم
عوضی فکر کردی کی هستی که اینهمه منو منتظر میذاری
سئوجون:من
از صبح اینجام واسه مصاحبه کاری ولی منشی تون میگه اقا حوصله ندارن مرتیکه نداری بگو برو چرا الکی منتظرم گذاشتی
سئوجون: خانم مراقب حرف زدنتون باشین
نباشم چی
سئوجون:به نگهبانا بگین بیان این دیوونه رو ببرن
عوضی دیوونه خودتی
نگهبانا اومدن و /ترو برم ولی تا قبلش هرچی از دهنش در اومد به سئوجون گفت
/ت
دم در شرکن بودم درسته خالی شدم ولی بازم ناراحتم چرا نمیتونم کار پیدا کنم
سئوجون:دختره دیوونه بود درست ولی خیلی خوشکل بود و شجاع
تحقیق کنین این کیه
چشم رئیس
سئوجون
داشتم میرفتم که تهیونگ رو دیدم بعد سلام واینا گفت که باید حرف بزنیم
از حرفای /ت تعجب کردم ولی الان واسه کاری اومدم اینجا
ته:ببینین اقای لی من از اینکار خسته شدم دیگه ادامش نمیدم
لی:ولی بدون پی دی نیم اخراجت میکنه
ته:برام مهم نیس
لی:خود دانی
/ت
بعد از کار سخت یونگ اومد و رفتیم کافه
یو:به نظرت تهیونگ چطور پسریه
نمیدونم
مطمئنی از اوناش نی
نمیدونم
چرا باهاش تو یه خونه ای پس
نمیدونم
چی رو میدونی
هیچی رو الان بابام گفت خوبه نمیدونم من بهش اعتماد دارم
اره خوب پدرت اونو وقتی تحریک میشه ندیده که
یونگ این چیزا بهم نگو
چرا
خوب می ترسم
بهتر نیس با خودت چاقو اسپری فلفلی چیزی داشته باشی
یونگگگگ
باشه ساکت شدم
ساعت ۱ بود کارم تموم شود داشتم میرفتم خونه که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود جواب دادم
ته:کارت تموم شد
اره
اومدم دنبالت
چی
بیا
باشه
این چرا اومده دنبال من اووف یونگ ذهنمو کلا بهم ریخت
سوار ماشین شدم و رافتادیم
تو ماشین
ته:گشنه نیستی
/ت:یخورده
این وقت شب جایی باز نیس باید بری خونه واسه خودت درست کنی
من بلد نیستم
منم نیستم
پس؟
بریم ......{ادرس یه مغازه}
نودل اماده خوبه
/ت:خوبه بدع همینه.
اره
حرفای یونگ تو ذهنمه اگه تحریک شه چی چرا فکر میکنی کنارته ازش بپرس
پایان
حمایت پلیززززز 💜😀🙏
۱۱.۲k
۲۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.