عشق سیاه
فصل1
کارن:«کلارا بیدارشو روز اول مدرسه دیر میکنیا ... کلارا با تو هستم.»
نه مثل اینکه قصد بیدار شدن نداره
سوزی:خانم تا ساعت ۱۲ بیدار بودن ولی اگه بخوایید من میتونم بیدارشون کنم.
کارن: باشه فقط سریع تر چون داره دیرش میشه.
سوزی: چشم خانم
سوزی میره تو اتاق کلارا پتو رو از روی کلارا کنار میزنه و میگه:« کلارا دیرت شده اگه بیدار نشی خیست میکنم.»
خیلی خب بیدار نمیشی نه باشه بچرخ تا بچرخیم.
سوزی رفت و یه تنگ آب یخ از آشپز خونه آورد و ریخت رو صورت کلارا که کلارا جیغی کشید و گفت:« آهای سوزییییییییی خیس شدم خیلی یخه دارم یخ میزنم.»
که سوزی یونیفرم کلارا رو بهش داد و گفت بپوش باید بری آموزش کده.
کلارا گفت:« چی چرا اینقدر دیر بیدارم کردین؟ وای نه دیرم شده چرا زود تر بهم نگفتی؟»
سوزی:« یک ساعته داریم صدات میزنیم تقصیر خودته که شب دیر خوابیدی حالا هم پاشو تا بیشتر دیرت نشده»
کلارا با عجله آماده شد و به سمت لیموزین رفت ( کلارا رانندشون و عمو راک صدا میزنه) و گفت:« عمو راککککک زود ماشین و روشن کن دیرم شده زود باش عمووووووو.»
عمو راک ماشین و روشن کرد و با تمام سرعت راه افتادن و کلارا دقیقاً به موقع به آموزش کده رسید و از عمو راک خداحافظی کرد و به داخل رفت.
کلارا چون صبحانه نخورده بود خیلی گرسنه بود و یک راست به سمت بوفه ی مدرسه رفت و یک کیک شکلاتی و یه هات چاکلت سفارش داد چون کلارا عاشق هات چاکلته مخصوصاً وقتی با کیک شکلاتی باشه.
پیش خدمت: بفرمایید خانم چیز دیگه ای میل ندارید
کلارا می خواست بگه نه که یکی داد زد.........
(قراره با این رمان گند بزنم به احساساتتون
راستی حمایت یادتون نره فعلا هروقت پنج تا لایک گرفتم پارت بعد رو هم میزارم بدونید که رمان رو تا آخر نوشتم و تمومه فقط مونده حمایت شما)
کارن:«کلارا بیدارشو روز اول مدرسه دیر میکنیا ... کلارا با تو هستم.»
نه مثل اینکه قصد بیدار شدن نداره
سوزی:خانم تا ساعت ۱۲ بیدار بودن ولی اگه بخوایید من میتونم بیدارشون کنم.
کارن: باشه فقط سریع تر چون داره دیرش میشه.
سوزی: چشم خانم
سوزی میره تو اتاق کلارا پتو رو از روی کلارا کنار میزنه و میگه:« کلارا دیرت شده اگه بیدار نشی خیست میکنم.»
خیلی خب بیدار نمیشی نه باشه بچرخ تا بچرخیم.
سوزی رفت و یه تنگ آب یخ از آشپز خونه آورد و ریخت رو صورت کلارا که کلارا جیغی کشید و گفت:« آهای سوزییییییییی خیس شدم خیلی یخه دارم یخ میزنم.»
که سوزی یونیفرم کلارا رو بهش داد و گفت بپوش باید بری آموزش کده.
کلارا گفت:« چی چرا اینقدر دیر بیدارم کردین؟ وای نه دیرم شده چرا زود تر بهم نگفتی؟»
سوزی:« یک ساعته داریم صدات میزنیم تقصیر خودته که شب دیر خوابیدی حالا هم پاشو تا بیشتر دیرت نشده»
کلارا با عجله آماده شد و به سمت لیموزین رفت ( کلارا رانندشون و عمو راک صدا میزنه) و گفت:« عمو راککککک زود ماشین و روشن کن دیرم شده زود باش عمووووووو.»
عمو راک ماشین و روشن کرد و با تمام سرعت راه افتادن و کلارا دقیقاً به موقع به آموزش کده رسید و از عمو راک خداحافظی کرد و به داخل رفت.
کلارا چون صبحانه نخورده بود خیلی گرسنه بود و یک راست به سمت بوفه ی مدرسه رفت و یک کیک شکلاتی و یه هات چاکلت سفارش داد چون کلارا عاشق هات چاکلته مخصوصاً وقتی با کیک شکلاتی باشه.
پیش خدمت: بفرمایید خانم چیز دیگه ای میل ندارید
کلارا می خواست بگه نه که یکی داد زد.........
(قراره با این رمان گند بزنم به احساساتتون
راستی حمایت یادتون نره فعلا هروقت پنج تا لایک گرفتم پارت بعد رو هم میزارم بدونید که رمان رو تا آخر نوشتم و تمومه فقط مونده حمایت شما)
۲.۶k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.