Part 23
صبح۰۰۰۰۰۰
ویو سانی:
با سنگینی چیزی روی شکمم چشامو باز کردم با چیزی که دیدم خشکم زد من با لباس زیر بغل کوک خوابیده بودم اولش نفهمیدم قضیه چیه بعد کم کم ویندوزم بالا اومد و یاد دیشب افتادم
فلش بک به دیشب:
کوک:رسیدیم پیاده شو(عصبی)
سانی:.........
کوک:سانی با توام میگم پیاده شو(کمی داد)
سانی:اینجا کجاس منو واس چی آوردی اینجا(سرد)
کوک:گفتم پیاده شو(سعی در حفظ آرامش خود)
سانی:نمیخوام پیاده شم چرا نمیفهمی(داد)
کوک: اوکی
(از ماشین پیاده شد و در سانی رو باز کرد و براید بغلش کرد)
سانی:هوی مرتیکه آشغال بزارم زمین(وول میخوره)
کوک:اه بیبی انقد وول نخور
سانی:گوه نخور مرتیکه بزارم زمین
ادمین:یه لحظه
سانی:چیمیگی
ادمین:دفعه آخرت باشه بهش فحش میدی
سانی: خفه شو که هرچی میکشم از دست توعه
ادمین:کاری نکن یکاری کنم پشیمون شی از کاری که کردی
سانی:نظرت چیه خفه شی و ادامه داستان رو بنویسی
ادمین:بی شعور بی ادب وایسا یک بلایی سرت بیارم
(ادامه داستان)
کوک:(سانی رو برد توی خونه و گذاشتش زمین)
کوک:خب پس با هیونجین لاس میزنی نه (همینجوری که داره میاد سمتش)
سانی: به تو چه دوس دارم اصلا تو کی هستی که من بخوام بهت حساب پس بدم(همینجوری که میره عقب)
کوک:هع من کیم الان بهت میگم(پوزخند و خمار)
سانی:
داشتم همینجوری میرفتم عقب که خوردم به دیوار
کوک نزدیک صورتم شد و با چشامای خمارش بهم زل زد فاصلمون خیلی کم بود طوری که نفساش و حس میکردم لباش و گذاشت و لبام و منم باهاش همکاری میکردم (بقیش با ذهن خودتون)
پایان فلش بک.
کوک:هوم بیبی بیدار شدی
سانی:چی میگی مریض روانی دیشب با من چیکار کردی
کوک:یواش یواش اولن من کاری نکردم خودتم همراهی کردی دومن نگران نباش اونقدرا هم پیش نرفت
سانی:اولن من هرکاری کردم از سر مستی بوده دومن بلند شو برو گمشو بیرون میخوام لباسامو بپوشم
کوک:اولن آره تو راس میگی دومن اوکی پایین منتظرم
سانی:....
کوک:(بلند شد که بره)
کوک:ها راستی لباس راحتی تو اون کمده هست بپوش بیا
سانی:باشه(سرد)
سانی:
لباسامو پوشیدمو رفتم پایین که یهو.......
ویو سانی:
با سنگینی چیزی روی شکمم چشامو باز کردم با چیزی که دیدم خشکم زد من با لباس زیر بغل کوک خوابیده بودم اولش نفهمیدم قضیه چیه بعد کم کم ویندوزم بالا اومد و یاد دیشب افتادم
فلش بک به دیشب:
کوک:رسیدیم پیاده شو(عصبی)
سانی:.........
کوک:سانی با توام میگم پیاده شو(کمی داد)
سانی:اینجا کجاس منو واس چی آوردی اینجا(سرد)
کوک:گفتم پیاده شو(سعی در حفظ آرامش خود)
سانی:نمیخوام پیاده شم چرا نمیفهمی(داد)
کوک: اوکی
(از ماشین پیاده شد و در سانی رو باز کرد و براید بغلش کرد)
سانی:هوی مرتیکه آشغال بزارم زمین(وول میخوره)
کوک:اه بیبی انقد وول نخور
سانی:گوه نخور مرتیکه بزارم زمین
ادمین:یه لحظه
سانی:چیمیگی
ادمین:دفعه آخرت باشه بهش فحش میدی
سانی: خفه شو که هرچی میکشم از دست توعه
ادمین:کاری نکن یکاری کنم پشیمون شی از کاری که کردی
سانی:نظرت چیه خفه شی و ادامه داستان رو بنویسی
ادمین:بی شعور بی ادب وایسا یک بلایی سرت بیارم
(ادامه داستان)
کوک:(سانی رو برد توی خونه و گذاشتش زمین)
کوک:خب پس با هیونجین لاس میزنی نه (همینجوری که داره میاد سمتش)
سانی: به تو چه دوس دارم اصلا تو کی هستی که من بخوام بهت حساب پس بدم(همینجوری که میره عقب)
کوک:هع من کیم الان بهت میگم(پوزخند و خمار)
سانی:
داشتم همینجوری میرفتم عقب که خوردم به دیوار
کوک نزدیک صورتم شد و با چشامای خمارش بهم زل زد فاصلمون خیلی کم بود طوری که نفساش و حس میکردم لباش و گذاشت و لبام و منم باهاش همکاری میکردم (بقیش با ذهن خودتون)
پایان فلش بک.
کوک:هوم بیبی بیدار شدی
سانی:چی میگی مریض روانی دیشب با من چیکار کردی
کوک:یواش یواش اولن من کاری نکردم خودتم همراهی کردی دومن نگران نباش اونقدرا هم پیش نرفت
سانی:اولن من هرکاری کردم از سر مستی بوده دومن بلند شو برو گمشو بیرون میخوام لباسامو بپوشم
کوک:اولن آره تو راس میگی دومن اوکی پایین منتظرم
سانی:....
کوک:(بلند شد که بره)
کوک:ها راستی لباس راحتی تو اون کمده هست بپوش بیا
سانی:باشه(سرد)
سانی:
لباسامو پوشیدمو رفتم پایین که یهو.......
۱۴.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.