نقاب دار مشکی
ʙʟᴀᴄᴋ ᴍᴀꜱᴋᴇᴅ
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ³⁴)
جیمین ویو
خاطرات خیلی خوبی داشتیم..... دوست داشتم خاطرات خوب تر و بیشتری باهم ایجاد کنیم ات..... ولی متاسفانه..... نشد..... هق... هق....
.....
( توی عمارت..... تهیونگ و امیلیا رفتن عمارت خودشون...... همه لباساشون عوض کردن)
ات: بچه ها من نگران جیمین شدم هنوز نیومده.....
نامجون: لعنتی موبایلشم که جواب نمیده....
ات: باید بریم دنبالش.....
یونگی: نه ات الان بارون میاد بیرون هم خطرناکه سرما میخوری.... سردت میشه
ات: جیمین سرما نمیخوره؟.... جیمین سردش نمیشه؟..... جیمین خیس نمیشه؟!..... بر جیمین بیرون خطرناک نیست این موقع شب؟!!!!..... ( داد بغض)
سوجین: ات اروم باش....
ات: من دیگه نمیتونم..... هر کاری میخواید بکنید من که میرم دنبال جیمین.....
( کوتش رو برداشت و تا در عمارت باز کرد که یهو با جیمین مواجه شد که عین موش اب کشیده شده بود)
ات: جیمین خوبی؟!....
جیمین: سلام اره خوبم چطور؟!...
جونگ کوک: جیمین عین موش اب کشیده شدی چرا..... ( یکم خنده)
( جیمین اومد تو و در عمارت بست)
جیمین: چون رفتم تو دریا شنا کردم اومدم..... خب دیوونه تو بارون داشتم قدم میزدم دیگه.... ( خنده الکی)
ات: حالا چرا تو بارون حداقل چتری چیزی با خودت بر میداشتی خدای نکرده سرما میخوریا..... اونم این وقت شب حالا چرا.... همه نگرانت شدیم چرا حداقل موبایلتو جواب نمیدی؟!...
جیمین: موبایلم؟!.... مگه زنگ زدید؟...
جیهوپ: اره فک کنم بیش از 200 بار....
جیمین: ( موبایلشو از جیبش در اورد که خیس شده بود ولی موبایلش ضد اب بود..... تماس هاشو چک کرد دید که 70 تماس بی پاسخ بود توش از هر کدوم از دخترا و اعضا ولی بیشتر از ات بود)
جیمین: اخ ببخشید موبایلم رو حالت هواپیما بود.....
یونگی: فدا سرت داداش بیا برو لباساتو عوض کن الان مریض میشی.....
جیمین: باشه.... ( لبخند)
ات: راستی معده ات بهتره؟
جیمین: اره بهترم گفتم که هوا بخورم خوب میشم..... ( لبخند)
ات: باشه پس.... ( لبخند)
( جیمین رفت اتاقش و رفت حموم)
نامجون: قطعا جیمین به خاطر معده اش ناراحت نبوده..... به خاطر چیز دیگه ای بوده که هممون خوب میدونیم..... و از جایی که بارون دوست جیمینه و دوست داره..... رفته تا تنها باشه و با بارون گریه کنه..... ( لبخند غمگین)..... تهیونگ اینارو بهتر میدونه چون دوست صمیمی جیمین تهیونگ هست از دوران مدرسه تا الان.....
جین: دلم براش میسوزه....
یونگی: اشکالی نداره..... بعد مدتی فراموش میکنه....
ادامه اش تو کامنتا
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ³⁴)
جیمین ویو
خاطرات خیلی خوبی داشتیم..... دوست داشتم خاطرات خوب تر و بیشتری باهم ایجاد کنیم ات..... ولی متاسفانه..... نشد..... هق... هق....
.....
( توی عمارت..... تهیونگ و امیلیا رفتن عمارت خودشون...... همه لباساشون عوض کردن)
ات: بچه ها من نگران جیمین شدم هنوز نیومده.....
نامجون: لعنتی موبایلشم که جواب نمیده....
ات: باید بریم دنبالش.....
یونگی: نه ات الان بارون میاد بیرون هم خطرناکه سرما میخوری.... سردت میشه
ات: جیمین سرما نمیخوره؟.... جیمین سردش نمیشه؟..... جیمین خیس نمیشه؟!..... بر جیمین بیرون خطرناک نیست این موقع شب؟!!!!..... ( داد بغض)
سوجین: ات اروم باش....
ات: من دیگه نمیتونم..... هر کاری میخواید بکنید من که میرم دنبال جیمین.....
( کوتش رو برداشت و تا در عمارت باز کرد که یهو با جیمین مواجه شد که عین موش اب کشیده شده بود)
ات: جیمین خوبی؟!....
جیمین: سلام اره خوبم چطور؟!...
جونگ کوک: جیمین عین موش اب کشیده شدی چرا..... ( یکم خنده)
( جیمین اومد تو و در عمارت بست)
جیمین: چون رفتم تو دریا شنا کردم اومدم..... خب دیوونه تو بارون داشتم قدم میزدم دیگه.... ( خنده الکی)
ات: حالا چرا تو بارون حداقل چتری چیزی با خودت بر میداشتی خدای نکرده سرما میخوریا..... اونم این وقت شب حالا چرا.... همه نگرانت شدیم چرا حداقل موبایلتو جواب نمیدی؟!...
جیمین: موبایلم؟!.... مگه زنگ زدید؟...
جیهوپ: اره فک کنم بیش از 200 بار....
جیمین: ( موبایلشو از جیبش در اورد که خیس شده بود ولی موبایلش ضد اب بود..... تماس هاشو چک کرد دید که 70 تماس بی پاسخ بود توش از هر کدوم از دخترا و اعضا ولی بیشتر از ات بود)
جیمین: اخ ببخشید موبایلم رو حالت هواپیما بود.....
یونگی: فدا سرت داداش بیا برو لباساتو عوض کن الان مریض میشی.....
جیمین: باشه.... ( لبخند)
ات: راستی معده ات بهتره؟
جیمین: اره بهترم گفتم که هوا بخورم خوب میشم..... ( لبخند)
ات: باشه پس.... ( لبخند)
( جیمین رفت اتاقش و رفت حموم)
نامجون: قطعا جیمین به خاطر معده اش ناراحت نبوده..... به خاطر چیز دیگه ای بوده که هممون خوب میدونیم..... و از جایی که بارون دوست جیمینه و دوست داره..... رفته تا تنها باشه و با بارون گریه کنه..... ( لبخند غمگین)..... تهیونگ اینارو بهتر میدونه چون دوست صمیمی جیمین تهیونگ هست از دوران مدرسه تا الان.....
جین: دلم براش میسوزه....
یونگی: اشکالی نداره..... بعد مدتی فراموش میکنه....
ادامه اش تو کامنتا
۱۹.۳k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.