p: 21
از ماشین پیاده شدم و رفتم روبه روش قرار گرفتم
محل قرارمون طبق خواسته من جای دور افتاده ای بود توی ساختمون متروکه که هیچکس درش حضور نداشت
سری تکون دادم و سلامی به انگلیسی دادم تنها کلمه ای که الان یادم بود
حس خوبی ازش نمیگرفتم انگار توی کارش ماهر نبود بیشتر شبیه یه دکور بودش
متقابل سلامی داد
صدای نوتیف گوشیم مانع شد تا حرفمو بزنم پیام از طرف مینگی بود،سریع تایپ کردم که وسط جلسهم و گوشیو خاموش کردم
با سر به دستیارم اشاره کردم که کیف مورد نظرمو بیاره
بعد دیدن شمشای طلایی که داخل کیف بودن دست و پاشو گم کرد و داشت خودشو متقاعد میکرد که این خواب نیست و واقعیه یچیزایی به مترجم گفت
منتظر نگاهش کردم که حرفاشو بازگو کنه
_میگن که اینا واقعین؟برای منن؟
سری تکون دادم و تا اومدم ادامه حرفمو بزنم صدای تیراندازی مانع شد گندش بزنن باز سروکله ی دشمنام پیدا شد
دستیارم شمشارو توی ماشین گذاشت هرکدوممون جایی پناه گرفتیم
پشت دیواری وایسادم و اسلحلمو دراووردم همینکه خشابشو کشیدم و اماده شلیک شدم چیزی جلوی دهنم قرار گرفت سعی کردم اون دستو کنار بزنم ولی بخاطر ماده بیهوشی که به اون پارچه اغشته شده بود کم کم سست شدم و چشام بسته شد کل تلاشمو کردم ولی اون شخص موفق تر بود و تونست کارمو تموم کنه
محل قرارمون طبق خواسته من جای دور افتاده ای بود توی ساختمون متروکه که هیچکس درش حضور نداشت
سری تکون دادم و سلامی به انگلیسی دادم تنها کلمه ای که الان یادم بود
حس خوبی ازش نمیگرفتم انگار توی کارش ماهر نبود بیشتر شبیه یه دکور بودش
متقابل سلامی داد
صدای نوتیف گوشیم مانع شد تا حرفمو بزنم پیام از طرف مینگی بود،سریع تایپ کردم که وسط جلسهم و گوشیو خاموش کردم
با سر به دستیارم اشاره کردم که کیف مورد نظرمو بیاره
بعد دیدن شمشای طلایی که داخل کیف بودن دست و پاشو گم کرد و داشت خودشو متقاعد میکرد که این خواب نیست و واقعیه یچیزایی به مترجم گفت
منتظر نگاهش کردم که حرفاشو بازگو کنه
_میگن که اینا واقعین؟برای منن؟
سری تکون دادم و تا اومدم ادامه حرفمو بزنم صدای تیراندازی مانع شد گندش بزنن باز سروکله ی دشمنام پیدا شد
دستیارم شمشارو توی ماشین گذاشت هرکدوممون جایی پناه گرفتیم
پشت دیواری وایسادم و اسلحلمو دراووردم همینکه خشابشو کشیدم و اماده شلیک شدم چیزی جلوی دهنم قرار گرفت سعی کردم اون دستو کنار بزنم ولی بخاطر ماده بیهوشی که به اون پارچه اغشته شده بود کم کم سست شدم و چشام بسته شد کل تلاشمو کردم ولی اون شخص موفق تر بود و تونست کارمو تموم کنه
۶.۲k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.