True love★season1 P=24
کوک=(خنده ترسناک)
(یونگی افتاد روی زانوهاش و از درموندگی سرش و انداخت پایین)
کوک=سوآ! بیا اینجا
(سوا رو آورد کنارم و بلند گو رو گرفتم دستم و باهم جلوی یونگی ایستادیم...خوشبختانه چون رو صحنه بودیم همه میتونستن این شوی فوقالعاده رو تماشا کنن...دست سوآ رو گرفتم و با لبخند باهاش حرف زدم)
کوک=عزیزم...یادته بهت گفته بودم کاری میکنم این مردک جلوت زانو بزنه؟
سوآ=یادمه...
کوک=به قولم عمل کردم!
(یه لقد به یونگی زدم که باعث شد تعادلش بهم بخوره)
کوک=ازش خواهش کن بزاره زنده بمونی! وگرنه با خونت این امارت و نقاشی میکنم!
یونگی=...
کوک=سه ثانیه فرصت داری!
1... 2....3!
(سوا رو بغل کردم و گوشش و گرفتم و پشت به یونگی ایستادم تا چیزی نبینه...نمیخواستم بترسه...از دور تا دور عمارت ادمام با یونگی شلیک کردن و تیربارونش کردن...صدای جیغ از همه جا میومد و امارت به رنگ قرمز و مشکی درومد...صدا ها خفه شد...اما سوآ از حال رفت...به جيمين سپردمش تا ببرش پیش جیا تو امارت جدیدمون...اشاره کردم درو باز کنن و همه فرار کردن!
شب فوق العاده ای بود!!!
(حمایت کنیدا😅😁)
(یونگی افتاد روی زانوهاش و از درموندگی سرش و انداخت پایین)
کوک=سوآ! بیا اینجا
(سوا رو آورد کنارم و بلند گو رو گرفتم دستم و باهم جلوی یونگی ایستادیم...خوشبختانه چون رو صحنه بودیم همه میتونستن این شوی فوقالعاده رو تماشا کنن...دست سوآ رو گرفتم و با لبخند باهاش حرف زدم)
کوک=عزیزم...یادته بهت گفته بودم کاری میکنم این مردک جلوت زانو بزنه؟
سوآ=یادمه...
کوک=به قولم عمل کردم!
(یه لقد به یونگی زدم که باعث شد تعادلش بهم بخوره)
کوک=ازش خواهش کن بزاره زنده بمونی! وگرنه با خونت این امارت و نقاشی میکنم!
یونگی=...
کوک=سه ثانیه فرصت داری!
1... 2....3!
(سوا رو بغل کردم و گوشش و گرفتم و پشت به یونگی ایستادم تا چیزی نبینه...نمیخواستم بترسه...از دور تا دور عمارت ادمام با یونگی شلیک کردن و تیربارونش کردن...صدای جیغ از همه جا میومد و امارت به رنگ قرمز و مشکی درومد...صدا ها خفه شد...اما سوآ از حال رفت...به جيمين سپردمش تا ببرش پیش جیا تو امارت جدیدمون...اشاره کردم درو باز کنن و همه فرار کردن!
شب فوق العاده ای بود!!!
(حمایت کنیدا😅😁)
۴.۸k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.