عشق و نفرت پارت 6
کوک:دکترو صدا کردم
دکتر:ایشون باید مردشون رو شستشو بدن تا قرص ها خارج بشه
زیاد نگران نباشید خوب میشه ولی اگه یکم دیرتر میرسیدی معلوم نبود چه اتفاقی میوفته
جیمین:یاا کوک همش تقصیر توعهه
کوک:من نمیدونستم انقدر بهش صدمه میزنه(با گریه)
جیمین:حالا که فهمیدی وقتی خوب شد دست از سرش بردار بزار راحت زندگیشو بکنه
کوک:نمیتونم جیمین
جیمین:باید بتونی
چند ساعت بعد
جیمین:دیدم ات رو آوردن کوک رفته بود شرکت
ات خوبی؟
ات:اوهوم فقط یکم درد دارم
چرا نذاشتید بمیرم
جیمین:ات من با کوک حرف زدم تو میتونی بری و زندگی خودتو بسازی
ات:واقعا؟
جیمین:آره
ات:ممنون
دکتر صدام کرد گفتش باید یه مسئله ای رو فقط به خودم بگه
رفتم تو اتاق
دکتر:خانم ات شما حامله هستید
ات:چ .. چی منن حاملم؟
دکتر :بله
ات:میتونید سقطش کنید؟
دکتر :بله حتما چون تایم زیادی نیست
ات:پس من بزودی میام برای سقطش
دکتر:باشه
کوک:هوف نمیتونستم فکر نکنم رفتم بیمارستان
جیمین ات رو اوردن؟
جیمین:آره کوک من بهش گفتم میزاری بره
کوک:جیمین تو چیکار کردی الان ات کجاست
جیمین:تو اتاق دکتره یه کار شخصی داشت
کوک:اوم باشه
رفتم پشت در و یواشکی گوش کردم
چ..چییی ات حاملسسس
عمرا بزارم سقطش کنه اون بچه از منه
وای دارم روانی میشم چیکار کنم
ات:اومدم بیرون دیدم اون عوضی پشت در بود
کوک:عمرا بزارم اون بچه رو سقط کنی
ات:اها حالا میبینی میکنم یا نه
کوک:فقط نه ماه تحملش کن بعد هرگوری خواستی برو اون بچه برا منه
ات:اون بچه ناخواسته به وجود اومده و منم سقطش میکنم
یه تنه زدم بهش و رفتم پایین تو حیاط نشستم
کوک:عایش لعنتتتیی
دکتر:ایشون باید مردشون رو شستشو بدن تا قرص ها خارج بشه
زیاد نگران نباشید خوب میشه ولی اگه یکم دیرتر میرسیدی معلوم نبود چه اتفاقی میوفته
جیمین:یاا کوک همش تقصیر توعهه
کوک:من نمیدونستم انقدر بهش صدمه میزنه(با گریه)
جیمین:حالا که فهمیدی وقتی خوب شد دست از سرش بردار بزار راحت زندگیشو بکنه
کوک:نمیتونم جیمین
جیمین:باید بتونی
چند ساعت بعد
جیمین:دیدم ات رو آوردن کوک رفته بود شرکت
ات خوبی؟
ات:اوهوم فقط یکم درد دارم
چرا نذاشتید بمیرم
جیمین:ات من با کوک حرف زدم تو میتونی بری و زندگی خودتو بسازی
ات:واقعا؟
جیمین:آره
ات:ممنون
دکتر صدام کرد گفتش باید یه مسئله ای رو فقط به خودم بگه
رفتم تو اتاق
دکتر:خانم ات شما حامله هستید
ات:چ .. چی منن حاملم؟
دکتر :بله
ات:میتونید سقطش کنید؟
دکتر :بله حتما چون تایم زیادی نیست
ات:پس من بزودی میام برای سقطش
دکتر:باشه
کوک:هوف نمیتونستم فکر نکنم رفتم بیمارستان
جیمین ات رو اوردن؟
جیمین:آره کوک من بهش گفتم میزاری بره
کوک:جیمین تو چیکار کردی الان ات کجاست
جیمین:تو اتاق دکتره یه کار شخصی داشت
کوک:اوم باشه
رفتم پشت در و یواشکی گوش کردم
چ..چییی ات حاملسسس
عمرا بزارم سقطش کنه اون بچه از منه
وای دارم روانی میشم چیکار کنم
ات:اومدم بیرون دیدم اون عوضی پشت در بود
کوک:عمرا بزارم اون بچه رو سقط کنی
ات:اها حالا میبینی میکنم یا نه
کوک:فقط نه ماه تحملش کن بعد هرگوری خواستی برو اون بچه برا منه
ات:اون بچه ناخواسته به وجود اومده و منم سقطش میکنم
یه تنه زدم بهش و رفتم پایین تو حیاط نشستم
کوک:عایش لعنتتتیی
۱.۶k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.