بگذار بر این ساقه ی خشکم تبرت را
بگذار بر این ساقه ی خشکم تبرت را
تا باب کنم معنیِ قربان سرت را
سرمایه ی من دیدن چشمان تو بوده
نگذار به قانون جدایی اثرت را
تا کی بنشینم که تو را باز ببینم
از قاصدِ آواره بگیرم خبرت را
یک لحظه به جایم بنشین تا که ببینی
خونآبه ی انباشته در چشم ترت را
من از رگ گردن به تو نزدیکترم، کاش
یکبار بخوانی غم این همسفرت را
از درد دلم گفتم و هرگز نشنیدی
نالیدن همواره ی مرغ سحرت را
من می روم از زندگی ات، عشقِ گریزان
تا سفت در آغوش بگیری ضررت را
تا باب کنم معنیِ قربان سرت را
سرمایه ی من دیدن چشمان تو بوده
نگذار به قانون جدایی اثرت را
تا کی بنشینم که تو را باز ببینم
از قاصدِ آواره بگیرم خبرت را
یک لحظه به جایم بنشین تا که ببینی
خونآبه ی انباشته در چشم ترت را
من از رگ گردن به تو نزدیکترم، کاش
یکبار بخوانی غم این همسفرت را
از درد دلم گفتم و هرگز نشنیدی
نالیدن همواره ی مرغ سحرت را
من می روم از زندگی ات، عشقِ گریزان
تا سفت در آغوش بگیری ضررت را
۳.۴k
۳۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.