تولد دازای پارت۳
۱۰ روز مانده تا تولد دازای*
در جلسه*
کنیکیدا:خب....کار هارو میگم و هر کس توان انجام هر کدومو داشت بهمون بگه.
عینکشو درست کرد:مرتب کردن آژانس،خرید کیک،خرید هدیه ها.....
یوسانو:خرید هدایا با من و تو،کنیکیدا.
کنیکیدا:خوبه.
رانپو:خرید کیک با من و کیوکا چان.
و لبخند زد.
کنیکیدا در ذهن:خطرناکه،ممکنه کیکو قبل رسیدن به جشن تموم کنه.
رانپو:هیچ مشکلی پیش نمیاد کنیکیدا.
کنیکیدا آه کشید:باشه،ممنون.
کنجی و تانیزاکی:مرتب کردن آژانس با ما.
کنیکیدا:خب پس فقط دست به سر کردن دازای میمونه.
همه به اتسوشی نگاه کردن.
اتسوشی:من؟چشم.
از بیرون اتاق جلسه صدای دازای اومد:کنیکیدا....اتسوشی...بچه ها...کجایین؟
کنیکیدا:جلسه تمومه،بریم تا دازای شک نکرده.
همه از اتاق خارج شدن*
در جلسه*
کنیکیدا:خب....کار هارو میگم و هر کس توان انجام هر کدومو داشت بهمون بگه.
عینکشو درست کرد:مرتب کردن آژانس،خرید کیک،خرید هدیه ها.....
یوسانو:خرید هدایا با من و تو،کنیکیدا.
کنیکیدا:خوبه.
رانپو:خرید کیک با من و کیوکا چان.
و لبخند زد.
کنیکیدا در ذهن:خطرناکه،ممکنه کیکو قبل رسیدن به جشن تموم کنه.
رانپو:هیچ مشکلی پیش نمیاد کنیکیدا.
کنیکیدا آه کشید:باشه،ممنون.
کنجی و تانیزاکی:مرتب کردن آژانس با ما.
کنیکیدا:خب پس فقط دست به سر کردن دازای میمونه.
همه به اتسوشی نگاه کردن.
اتسوشی:من؟چشم.
از بیرون اتاق جلسه صدای دازای اومد:کنیکیدا....اتسوشی...بچه ها...کجایین؟
کنیکیدا:جلسه تمومه،بریم تا دازای شک نکرده.
همه از اتاق خارج شدن*
۳.۰k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.