ددی من شو....پارت ۱
ویوات:
با الارم گوشیم بیدار شدم و رفتم کارای مربوطه رو انجام دادم..ی دور کوتاه درسمو دوره کردم و لباس فرم مدرسمو پوشیدم..رفتم پایین دیدم صبحونه حاظره
+:سلام صبحتون بخیر*یکم سرد*
ب.ا:.......این ماه امتحان داشتین درسته؟*جدی
+:بله پدر*یکم سرد
ب.ا:کارنامتون رو دادن؟*جدی،درحال قهوه خوردن*
+:امروز قرار هست بدن*یکم سرد
ب.ا:خوبه...امروز من میام دنبالت*جدی
+:چ....چر...ا؟
ب.ا:نیازی نمیبینم دلیل بیارم*جدی
+:ببخشید پدر...من سیر شدم...با اجازتون میرم...خدافظ
م.ا و ب.ا:خدافظ
ویوات:
تنم داره میلرزه...انگار کابوسای من تمومی ندارن...اگه نمرم یکم کم شه نمیتونم زنده بمونم...اه لعنتی چقد بدبختم که تو خانواده سختگیری به دنیا اومدم....کم کم رسیدم مدرسه رفتم داخل که مانا اومد پیشم
×:سلاممم ات خوبی؟....ببینم چرا رنگ و روت پریده؟
+:سلام....بیا بریم بیرون یکم صحبت کنیم
×:باشه....چیشده؟
+:پ...درم....میخواد برای گرفتن کارنامه بیاد مدرسه...اگه یکم از نمرم کم شه زندم نمیزاره...دوباره کتکم میزنه و سعی میکنه گوشیمو ازم بگیره...تو ی اتاق حبسم میکنه حتا نمیزاره کسیو ببینم...بدون هیچ اب غذایی تنبیهم میکنه...و حتا نمیزاره برای برندا طراحی کنم..هنوزم رد کتکاش از روی بدنم نرفته..من چه گناهی کردم که باید این اتفاقات برام بیوفته؟*بغض
×:هیس اروم باش...ات تو شاگرد ممتاز این مدرسه ای...شاگرد ممتاز سخت ترین مدرسه کره ای...تو این مدرسه حتا نخبه هاهم کم میارن...پس نگران نمرت نباش باشه؟
+:باشه*بغضشو قورت داد*...جیهوپ کجاس؟
×:امروز نمیاد
+:اها...پاشو بریم کلاس
×:باشه
_کلاس_
ویو استاد جانگ:
دیروز فقط برگه های بچه هارو صحیح کردم و کارنامه هارو نوشتم...رفتم کلاس و بعد سلام کردن برگه هارو شروع کردم به پخش کردن...برگه های امتحان این ترمو نداده بودم چون نگهشون داشته بودم واسه اینکه کارنامه هارو بنویسم...میتونستم استرس و لرز ات رو از هزار متری حس کنم....نوبت به پوشه برگه های ات شد گزاشتم روی میز که به چشام خیره شد..
ویوات:
با الارم گوشیم بیدار شدم و رفتم کارای مربوطه رو انجام دادم..ی دور کوتاه درسمو دوره کردم و لباس فرم مدرسمو پوشیدم..رفتم پایین دیدم صبحونه حاظره
+:سلام صبحتون بخیر*یکم سرد*
ب.ا:.......این ماه امتحان داشتین درسته؟*جدی
+:بله پدر*یکم سرد
ب.ا:کارنامتون رو دادن؟*جدی،درحال قهوه خوردن*
+:امروز قرار هست بدن*یکم سرد
ب.ا:خوبه...امروز من میام دنبالت*جدی
+:چ....چر...ا؟
ب.ا:نیازی نمیبینم دلیل بیارم*جدی
+:ببخشید پدر...من سیر شدم...با اجازتون میرم...خدافظ
م.ا و ب.ا:خدافظ
ویوات:
تنم داره میلرزه...انگار کابوسای من تمومی ندارن...اگه نمرم یکم کم شه نمیتونم زنده بمونم...اه لعنتی چقد بدبختم که تو خانواده سختگیری به دنیا اومدم....کم کم رسیدم مدرسه رفتم داخل که مانا اومد پیشم
×:سلاممم ات خوبی؟....ببینم چرا رنگ و روت پریده؟
+:سلام....بیا بریم بیرون یکم صحبت کنیم
×:باشه....چیشده؟
+:پ...درم....میخواد برای گرفتن کارنامه بیاد مدرسه...اگه یکم از نمرم کم شه زندم نمیزاره...دوباره کتکم میزنه و سعی میکنه گوشیمو ازم بگیره...تو ی اتاق حبسم میکنه حتا نمیزاره کسیو ببینم...بدون هیچ اب غذایی تنبیهم میکنه...و حتا نمیزاره برای برندا طراحی کنم..هنوزم رد کتکاش از روی بدنم نرفته..من چه گناهی کردم که باید این اتفاقات برام بیوفته؟*بغض
×:هیس اروم باش...ات تو شاگرد ممتاز این مدرسه ای...شاگرد ممتاز سخت ترین مدرسه کره ای...تو این مدرسه حتا نخبه هاهم کم میارن...پس نگران نمرت نباش باشه؟
+:باشه*بغضشو قورت داد*...جیهوپ کجاس؟
×:امروز نمیاد
+:اها...پاشو بریم کلاس
×:باشه
_کلاس_
ویو استاد جانگ:
دیروز فقط برگه های بچه هارو صحیح کردم و کارنامه هارو نوشتم...رفتم کلاس و بعد سلام کردن برگه هارو شروع کردم به پخش کردن...برگه های امتحان این ترمو نداده بودم چون نگهشون داشته بودم واسه اینکه کارنامه هارو بنویسم...میتونستم استرس و لرز ات رو از هزار متری حس کنم....نوبت به پوشه برگه های ات شد گزاشتم روی میز که به چشام خیره شد..
۷.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.