بچه ها این پارت18 + هست لطفا اگه نمیخاین نگا نکنین بازم م
بچه ها این پارت18 + هست لطفا اگه نمیخاین نگا نکنین بازم میگم از اعضا نیست و از شخص جعلی هست و نیازی به خوندنش نیست من پارت 16 رو هم میزارم میتونین مستقیم برین 16رو بخونید.
𝒑𝒂𝒓𝒕15 ((+18))
...فقط داشتم تمام زورمو میزدم از زیر اون دستای قوی بیرون بیام.
تمام بدنم داشت توسط کسی که کنارم نشسته بود فتح میشد و من بیشتر میلرزیدم.
وقتی از لبام جدا شد کرواتش رو باز کرد و دور دهنم بست
...: هی کوچولو نباید صدات در بیاد
فقط میخوام ناله هاتو بشنوم....
تو برو بیرون مراقب باش کسی نیاد تو
اون یکی با دستوری که شنید رفت و من همچنان داشتم تلاش میکردم....هر چند بی فایده
بعد اینکه از بسته شدن دهنم مطمئن شد کمربندش رو تو یه حرکت باز کرد و دستامو بالای سرم چفت کرد
... :خیلی وول میخوری بیب
الان روم تسلط کافی داشت و من جز گریه کاری نمیتونستم بکنم....با تک خنده ایی کامل لباسمو دراورد
باورم نمیشه من الان لخت زیر یکی که حتی نمیدونم کیه بودم.
شروع کرد دونه دونه دکمه های لباس هاشو باز کردن....با دراوردن پیراهنش اون اندام وریزدش رو به نمایش گذاشت و سمت گردن و ترقوه هام هجوم آورد....
گاز های درد ناکی میگرفت و با تمام توانش سینه هامو چنگ میزد...هیچ رقم نمیتونستم از دست این کمربند و کروات لعنتی خلاص شم و سعی میکردم با چشمام ازش التماس کنم
ولی چه فایده که از شهوت چشماش بسته بود....تنها چیزی که میتونستم از زیر ماسک ببینم همون چشمای عسلیش بود
بعد مارک های دردناکی که رو گردنم به جا گذاشت سمت پاهام رفت و با دو دست قویش تا تونست بهشون فشار وارد کرد که تا جایی که ممکن بود پاهام باز شدن
صدای هق هقام بلند تر شده بود و هیچ کس نمی شنید.
با حس دستش روی عضوم لرزی بهم وارد شد....انگشت های کشیدش رو تند تند حرکت میداد و حال منو بدتر میکرد.
... : فکر کنم به اندازه کافی خیس و آماده واسه عضو ددی شدی نه بیب؟!
بعد اینکه شلوار و باکسرشو در وارد با دیدن عضوش چشمام تا آخرین درجه باز شدن و بیشتر تقلا میکردم
هر کاری میکردم تا خلاص شدم ولی با دردی فوقالعاده زیاد جیغی کشیدم.
تمام عضوش رو واردم کرد و بی مقدمه شروع کرد تلمبه زدن....هر لحظه دیدم تار تر میشد و جون و نیروم کمتر میشد
صداش بین موسیقی به سختی شنیده میشد ...
... :اهههه....فاک.....خ...خیلی تنگی دختر....هوفففف
میدونی....این...اهه....خونی که ازت جاری شده....خیلی هات ترت کرده....اههه
تنها چیزی که یادمه همین بود و سیاهی تمام.....
.
.
.
کارلوس:هعی ا.ت....
نمیخوای پاشی....داری نگرانمون میکنی ها
با صدای آشنایی چشمامو فاصله دادم....چقدر زیر دلم درد میکرد....چی؟؟؟؟؟
کی لباس هامو عوض کردههههه
سریع از جا پریدم که با درد وحشتناکی زیر دلم از درد فریادی کشیدم و تو خودم جم شدم
لوکاس:هعی آروم.....
کم کم شب فاکی گذشته یادم اومد.....م...من
یعنی....لعنت به این زندگی لعنتتتتت
چرا لوکاس انقدر ریلکس لم داده بود وبهم خیره شده بود؟!
نکنه....ن...نه نه کار اونا نیست
ولی.....ولی جز اونا هیچ کس نمی دونست من دیشب اومدم تو اتاقشون.....
یعنی....
+خیلی کثافتی....خیلی کثافتیننننننننن
𝒑𝒂𝒓𝒕15 ((+18))
...فقط داشتم تمام زورمو میزدم از زیر اون دستای قوی بیرون بیام.
تمام بدنم داشت توسط کسی که کنارم نشسته بود فتح میشد و من بیشتر میلرزیدم.
وقتی از لبام جدا شد کرواتش رو باز کرد و دور دهنم بست
...: هی کوچولو نباید صدات در بیاد
فقط میخوام ناله هاتو بشنوم....
تو برو بیرون مراقب باش کسی نیاد تو
اون یکی با دستوری که شنید رفت و من همچنان داشتم تلاش میکردم....هر چند بی فایده
بعد اینکه از بسته شدن دهنم مطمئن شد کمربندش رو تو یه حرکت باز کرد و دستامو بالای سرم چفت کرد
... :خیلی وول میخوری بیب
الان روم تسلط کافی داشت و من جز گریه کاری نمیتونستم بکنم....با تک خنده ایی کامل لباسمو دراورد
باورم نمیشه من الان لخت زیر یکی که حتی نمیدونم کیه بودم.
شروع کرد دونه دونه دکمه های لباس هاشو باز کردن....با دراوردن پیراهنش اون اندام وریزدش رو به نمایش گذاشت و سمت گردن و ترقوه هام هجوم آورد....
گاز های درد ناکی میگرفت و با تمام توانش سینه هامو چنگ میزد...هیچ رقم نمیتونستم از دست این کمربند و کروات لعنتی خلاص شم و سعی میکردم با چشمام ازش التماس کنم
ولی چه فایده که از شهوت چشماش بسته بود....تنها چیزی که میتونستم از زیر ماسک ببینم همون چشمای عسلیش بود
بعد مارک های دردناکی که رو گردنم به جا گذاشت سمت پاهام رفت و با دو دست قویش تا تونست بهشون فشار وارد کرد که تا جایی که ممکن بود پاهام باز شدن
صدای هق هقام بلند تر شده بود و هیچ کس نمی شنید.
با حس دستش روی عضوم لرزی بهم وارد شد....انگشت های کشیدش رو تند تند حرکت میداد و حال منو بدتر میکرد.
... : فکر کنم به اندازه کافی خیس و آماده واسه عضو ددی شدی نه بیب؟!
بعد اینکه شلوار و باکسرشو در وارد با دیدن عضوش چشمام تا آخرین درجه باز شدن و بیشتر تقلا میکردم
هر کاری میکردم تا خلاص شدم ولی با دردی فوقالعاده زیاد جیغی کشیدم.
تمام عضوش رو واردم کرد و بی مقدمه شروع کرد تلمبه زدن....هر لحظه دیدم تار تر میشد و جون و نیروم کمتر میشد
صداش بین موسیقی به سختی شنیده میشد ...
... :اهههه....فاک.....خ...خیلی تنگی دختر....هوفففف
میدونی....این...اهه....خونی که ازت جاری شده....خیلی هات ترت کرده....اههه
تنها چیزی که یادمه همین بود و سیاهی تمام.....
.
.
.
کارلوس:هعی ا.ت....
نمیخوای پاشی....داری نگرانمون میکنی ها
با صدای آشنایی چشمامو فاصله دادم....چقدر زیر دلم درد میکرد....چی؟؟؟؟؟
کی لباس هامو عوض کردههههه
سریع از جا پریدم که با درد وحشتناکی زیر دلم از درد فریادی کشیدم و تو خودم جم شدم
لوکاس:هعی آروم.....
کم کم شب فاکی گذشته یادم اومد.....م...من
یعنی....لعنت به این زندگی لعنتتتتت
چرا لوکاس انقدر ریلکس لم داده بود وبهم خیره شده بود؟!
نکنه....ن...نه نه کار اونا نیست
ولی.....ولی جز اونا هیچ کس نمی دونست من دیشب اومدم تو اتاقشون.....
یعنی....
+خیلی کثافتی....خیلی کثافتیننننننننن
۹.۵k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.