پارت ۱۲شرایط همون قبل

فردای اون روز
ات /چقد خوابم میاد ولی باید برم شرکت 😐
رفتم صوبونه خوردم و بعد پاشدم لباسم رو پوشیدم عکسشو میزارم چون این رئیسه هرجور بخواد میتونه لباس بپوشه
رفتم شرکت حالا جیمین از خواب پا شدم اتفاقای دیشب یادم افتاد گفتم دیگه حق ندارم به ات دست بزنم دیگه از ات متنفرم
۵دقیقه به اون فکر میکرد و دید ملیسا پاشد عشقم پاشدی جیمین /ام اره نفسم💋
ملیسا رفت صبحونه درس کرد
و اونم خورد جیمین رفت لباسش رو پوشید و گفت به نظرت بریم سفر یک هفته رو ملیسا ام این که خیلی خوبه باش بریم
و داشتن وسایلا رو انتخواب میکردن و برداشتن و اماده ی سفر شدن
ملیسا گفت کجا میخوایم بریم؟ جیمین /پاریس
ملیسا /این خیلی خوبه سالگرد ازدواجمون رو هم اونجا جشن میگیرم جیمین /باش
ساعتم۱۲:۳۶بید
وحالا ات
کارای شرکت تموم شد رفتم تو کافه با دوستم اونی زنگ زدم گفتم بیاد
اونم گفت باشه و موقعی که اونی اومد
سلام ات چطوری سلام اونی چطوری خوبی ممنون من خوبم...
کمی صحبت کردن لباس اونی رو هم میزارم و خودشو
اونی/ به نظر بریم سفر ات لطفا دیگه حدقل ی هفته رو فقط لطفا
ات /اخه کار دارم تو شرکت
اونی لطفاا
ات باشه بریم کجا بریم پاریس
اونی /چون یکی از دوستای منم میخواد اونجا باشه برا همین میگم 🥲و قراره سالگردم داشته باشه
ات/کدوم دوستت؟
اونی /تو نمیشناسی