اون مهربونه پارت: ۲۵
غروب _ ساعت ۶:۱۵ _ بازار
ساتورو با کلافگی خودش رو به شانه استادش
انداخت و گفت:
سنسه من تا چند دقیقه اینجا میمیرم باید جنازه من و جمع کنی ! بعد نگی نگفتم!
ا/ت با تعجب شمشیرش رو بیرون اورد و گفت:
ببند دهنتو شاگرد عزیزم
ساتورو سرش روی پای استادش گذاشت و با ناله گفت:
سنسه؟ سنسه؟ سنسه؟
ا/ت گفت:
کوفت و زهر مار بگو
ساتورو با لبخند گفت:
چقدر منو دوست داری سنسه؟
ا/ت گفت:
ببین بچه منو نمیتونی خر کنی!
فکر کردی میزارم این شیرینی ها رو بخوری ؟
ساتورو با اخم گفت:
سنسه اگه بزاری این شیرینی ها رو بخورم قول میدم خودم برات شوهر جور میکنم .
ا/ت با کف دستش زد تو سر ساتورو و گفت:
بچهه!!
ساتورو سریع بلند شد و فرار کرد و خندید و گفت:
سنسه!! نگران نباش خواستی شوهر کنی من خودم هستم !!! بهترین گزینههههه !!! خودم!
ا/ت یقه کیمونو ساتورو رو از پشت گرفت و گفت:
هوی! بچه پرو کجا میری عزیز دل؟!
دهنتو باز کن این شیرینی رو با سینی فرو کنم تو حلقت !!!
ساتورو خندید و سریع یدونه شیرینی وانیلی از سینی برداشت و نصف کرد و خورد و گفت:
" خب دیگه نتیجه گرفتم نباید برات شوهر جور کنم سنسه خوشگلم "
شوکو امد و روی کول ساتورو پرید و گفت:
" خوابم میاد منو تا سر پل ببر! "
ساتورو خندید و گفت:
" چشم اوجوساما! "
ا/ت لبخندی زد و به شوکو و ساتورو نگاه کرد و بادبزن قرمز رنگش رو بیرون اورد و خودش رو باد زد .
بعد از کلی دور دور شوکو رو کول ساتورو بلاخره هر دو برگشتند .
ساتورو عینکش از روی چشمش افتاد چون صحنه ای داشت میدید قلبش رو به لرزه در می آورد.
شوکو دهنش باز مونده بود خط بین ابرو هاش در هم رفته بود .
ساتورو با کلافگی خودش رو به شانه استادش
انداخت و گفت:
سنسه من تا چند دقیقه اینجا میمیرم باید جنازه من و جمع کنی ! بعد نگی نگفتم!
ا/ت با تعجب شمشیرش رو بیرون اورد و گفت:
ببند دهنتو شاگرد عزیزم
ساتورو سرش روی پای استادش گذاشت و با ناله گفت:
سنسه؟ سنسه؟ سنسه؟
ا/ت گفت:
کوفت و زهر مار بگو
ساتورو با لبخند گفت:
چقدر منو دوست داری سنسه؟
ا/ت گفت:
ببین بچه منو نمیتونی خر کنی!
فکر کردی میزارم این شیرینی ها رو بخوری ؟
ساتورو با اخم گفت:
سنسه اگه بزاری این شیرینی ها رو بخورم قول میدم خودم برات شوهر جور میکنم .
ا/ت با کف دستش زد تو سر ساتورو و گفت:
بچهه!!
ساتورو سریع بلند شد و فرار کرد و خندید و گفت:
سنسه!! نگران نباش خواستی شوهر کنی من خودم هستم !!! بهترین گزینههههه !!! خودم!
ا/ت یقه کیمونو ساتورو رو از پشت گرفت و گفت:
هوی! بچه پرو کجا میری عزیز دل؟!
دهنتو باز کن این شیرینی رو با سینی فرو کنم تو حلقت !!!
ساتورو خندید و سریع یدونه شیرینی وانیلی از سینی برداشت و نصف کرد و خورد و گفت:
" خب دیگه نتیجه گرفتم نباید برات شوهر جور کنم سنسه خوشگلم "
شوکو امد و روی کول ساتورو پرید و گفت:
" خوابم میاد منو تا سر پل ببر! "
ساتورو خندید و گفت:
" چشم اوجوساما! "
ا/ت لبخندی زد و به شوکو و ساتورو نگاه کرد و بادبزن قرمز رنگش رو بیرون اورد و خودش رو باد زد .
بعد از کلی دور دور شوکو رو کول ساتورو بلاخره هر دو برگشتند .
ساتورو عینکش از روی چشمش افتاد چون صحنه ای داشت میدید قلبش رو به لرزه در می آورد.
شوکو دهنش باز مونده بود خط بین ابرو هاش در هم رفته بود .
۶.۲k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.