پارت13
پارت13
فردا
ا.ت
میسو اینجا مونده به دلیله اینکه قراره امروز اون بچه بیاد من هم با کوک یه حرفی هم نمیزنم
ولی اون هیچ محلی به میسو نمیداد
تق تق تق
ا.ت: کیه
میسو: منم
ا.ت: باز چته
میسو: از دستم ناراحتی که قراره عشقتو ازت بگیرم
ا.ت: خفه شو
میسو: میدونستی فقط خودمو خودت اینجاییم همه رفتن حتی عشقت که قراره بشه ماله من
ا.ت: برو گمشو
میسو: باشه ولی قبلش
ا.ت: چیکار میکنی
میسو رفت پنجره ها رو قفل کرد(پنجره ها قفل میشدن کلید داشتن) و بعد سریع رفت و درو قفل کرد هرچی دم در زدم حواب نمیداد که یه بخار گرمی احساس کردم تا یه دستگاه از این بخارا هم گذاشته
چند دقیقه بعد
ا.ت
حالم خوب نبود دمای بدنم خیلی رفته بود بالا
هر چه دم در زدم انگار کر بود
کوک
برگشتم عمارت
میسو: سلام عشقم
کوک: خفه شو
میسو: چی خفه شم چطور دلت میاد اینطوری باهام حرف بزنی ما یه بچه داریم
کوک: این صدای ا.تس
میسو: نه اشتباه شنیدی
کوک: ولم کن
سریع رفتم بالا ا.ت تو اتاقش بود
کوک: ا.ت درو باز کن
ا.ت
کوک: ا.ت درو باز کن
با حاله بدی که داشتم گفتم
ا.ت: در قفله
#کوک
#فیک
#سناریو
فردا
ا.ت
میسو اینجا مونده به دلیله اینکه قراره امروز اون بچه بیاد من هم با کوک یه حرفی هم نمیزنم
ولی اون هیچ محلی به میسو نمیداد
تق تق تق
ا.ت: کیه
میسو: منم
ا.ت: باز چته
میسو: از دستم ناراحتی که قراره عشقتو ازت بگیرم
ا.ت: خفه شو
میسو: میدونستی فقط خودمو خودت اینجاییم همه رفتن حتی عشقت که قراره بشه ماله من
ا.ت: برو گمشو
میسو: باشه ولی قبلش
ا.ت: چیکار میکنی
میسو رفت پنجره ها رو قفل کرد(پنجره ها قفل میشدن کلید داشتن) و بعد سریع رفت و درو قفل کرد هرچی دم در زدم حواب نمیداد که یه بخار گرمی احساس کردم تا یه دستگاه از این بخارا هم گذاشته
چند دقیقه بعد
ا.ت
حالم خوب نبود دمای بدنم خیلی رفته بود بالا
هر چه دم در زدم انگار کر بود
کوک
برگشتم عمارت
میسو: سلام عشقم
کوک: خفه شو
میسو: چی خفه شم چطور دلت میاد اینطوری باهام حرف بزنی ما یه بچه داریم
کوک: این صدای ا.تس
میسو: نه اشتباه شنیدی
کوک: ولم کن
سریع رفتم بالا ا.ت تو اتاقش بود
کوک: ا.ت درو باز کن
ا.ت
کوک: ا.ت درو باز کن
با حاله بدی که داشتم گفتم
ا.ت: در قفله
#کوک
#فیک
#سناریو
۹.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.