پارت ۴۵
پارت ۴۵
_یعنی با اون عقلت نمیفهمی زن حامله نباید بدوهه
نوشین هق هقش بیشتر شد با گریه گفتم -تقصیر نوشین نیست ولش کن
-خیلی خر به خدا بهار
بعدم با ناراحتی اتاق و ترک کرد با بهت به رفتنش نگاه میکرد گریم بند اومده بود رو به نوشین گفتم
-این چرا اینجوری کرد؟
با هق هق گفت
-دیوانست
زدم زیر خنده که دکتره و پرستاره با بهت نگام کردن
-خانوم دکتر تعجب نکنید اینم مثل اون شوهر روانیش دیوانس
دکتره لبخندی زدو سرشو تکرن داد.. به نوشین که داشت اشکاش و پاک میکرد نگاه کردم قیافش عینهو دلقکا شده بود نوک بینیش قرمز شده بود چشاشم به خاطر گریه باد کرده بود اه اه چقد این بشر لوسه با دوقطره اشکی که ریخت نگاه قیافش با سوال دکتر از مسخره کردن نوشین بیرون اومدم
-بله؟
-چند سالته؟
-15
واسه بار دوم پرستار و دکتر با بهت نگام کردن سرمو انداختم پایین و با انگشتام مشغول بازی شدم
-چرا اینقدر زود ازدواج کردی
-واسه یه سری مسائل شخصی
-میدونی که تو این دوران حاملگی خطرناکه
سرمو تکون دادم
-شوهرت چند سالشه؟
من چی میدونم کامران چندسالشه با توجه به قیافش گفتم
-29
-چیییییییییییی؟
ای زهرمار گوشمو پاره کردی اصلا به توچه که ما چندسالمونه
-کی ازدواج کردین
پوفی کشیدم و چپ چپ نگاش کردم که حساب کار دستش اومد
-خوب خانوم تو این سن حاملگی برای شما خیلی خطرناکه شما هر یه ماه یه بار برای سلامت خودتون و بچه باید بیاین اینجا
سرمو تکون دادم
-باشه
دکتر و پرستاره که رفتن بیرون علی و کامران هجوم اوردن تو کامران با من حرف نمیزدو نوشینم با علی نوشین اخماش حسابی توهم بود طوری که نه تنها علی بلکه منم میترسیدم باهاش حرف بزنم بعد اینکه سرمم تموم شد نوشین کمکم کرد بلند بشم و شالم و درست کنم با کمک نوشین راه میرفتم هنوزم یکم درد داشتم ولی خداروشکر واسه بچه اتفاقی نیوفتاده بود رفتم طرف ماشین کامران که نوشین دستمو گرفت برگشتم طرفش با اخم گفت
-خودم اوردمت خودمم میبرمت بیا سوار شو کامران داشت با چشای گرد شده نوشین و نگاه میکرد از حالت کامران خندم گرفت راه افتادم طرف ماشین نوشین تا نشستم نوشین گازشو گرفت و زد زیر خنده دستشو اورد بالا و
-بزن لایک و
زدم لایکو
-دیوونه این چه حالتی بود که گرفتی بودی من جای علی شلوارم و خیس کردم
-حقشه بچه پروو تا اون باشه واسه من تکلیف نکنه
توراه یه عالمه مسخره بازی کردیم و خندیدیم پشت چراغ قرمز واستاده بودیم که.....
خبخب حیجانی میشه خخخ
_یعنی با اون عقلت نمیفهمی زن حامله نباید بدوهه
نوشین هق هقش بیشتر شد با گریه گفتم -تقصیر نوشین نیست ولش کن
-خیلی خر به خدا بهار
بعدم با ناراحتی اتاق و ترک کرد با بهت به رفتنش نگاه میکرد گریم بند اومده بود رو به نوشین گفتم
-این چرا اینجوری کرد؟
با هق هق گفت
-دیوانست
زدم زیر خنده که دکتره و پرستاره با بهت نگام کردن
-خانوم دکتر تعجب نکنید اینم مثل اون شوهر روانیش دیوانس
دکتره لبخندی زدو سرشو تکرن داد.. به نوشین که داشت اشکاش و پاک میکرد نگاه کردم قیافش عینهو دلقکا شده بود نوک بینیش قرمز شده بود چشاشم به خاطر گریه باد کرده بود اه اه چقد این بشر لوسه با دوقطره اشکی که ریخت نگاه قیافش با سوال دکتر از مسخره کردن نوشین بیرون اومدم
-بله؟
-چند سالته؟
-15
واسه بار دوم پرستار و دکتر با بهت نگام کردن سرمو انداختم پایین و با انگشتام مشغول بازی شدم
-چرا اینقدر زود ازدواج کردی
-واسه یه سری مسائل شخصی
-میدونی که تو این دوران حاملگی خطرناکه
سرمو تکون دادم
-شوهرت چند سالشه؟
من چی میدونم کامران چندسالشه با توجه به قیافش گفتم
-29
-چیییییییییییی؟
ای زهرمار گوشمو پاره کردی اصلا به توچه که ما چندسالمونه
-کی ازدواج کردین
پوفی کشیدم و چپ چپ نگاش کردم که حساب کار دستش اومد
-خوب خانوم تو این سن حاملگی برای شما خیلی خطرناکه شما هر یه ماه یه بار برای سلامت خودتون و بچه باید بیاین اینجا
سرمو تکون دادم
-باشه
دکتر و پرستاره که رفتن بیرون علی و کامران هجوم اوردن تو کامران با من حرف نمیزدو نوشینم با علی نوشین اخماش حسابی توهم بود طوری که نه تنها علی بلکه منم میترسیدم باهاش حرف بزنم بعد اینکه سرمم تموم شد نوشین کمکم کرد بلند بشم و شالم و درست کنم با کمک نوشین راه میرفتم هنوزم یکم درد داشتم ولی خداروشکر واسه بچه اتفاقی نیوفتاده بود رفتم طرف ماشین کامران که نوشین دستمو گرفت برگشتم طرفش با اخم گفت
-خودم اوردمت خودمم میبرمت بیا سوار شو کامران داشت با چشای گرد شده نوشین و نگاه میکرد از حالت کامران خندم گرفت راه افتادم طرف ماشین نوشین تا نشستم نوشین گازشو گرفت و زد زیر خنده دستشو اورد بالا و
-بزن لایک و
زدم لایکو
-دیوونه این چه حالتی بود که گرفتی بودی من جای علی شلوارم و خیس کردم
-حقشه بچه پروو تا اون باشه واسه من تکلیف نکنه
توراه یه عالمه مسخره بازی کردیم و خندیدیم پشت چراغ قرمز واستاده بودیم که.....
خبخب حیجانی میشه خخخ
۱.۸k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.