وانشات (وقتی اکسته و .........) پارت ۳ ( آخر)
#وانشات
#هیونجین
خنده ای با تمسخر میزنی
+ تو اسمش رو چی میزاری؟
و بعد قیافت رو عصبی و جدی کردی
+ خیانت کار یا یک کثافت ؟
خون توی رگهاش به جوش اومده بود که چند قدم بهت نزدیک تر شد به طوری که کاملاً نفس هاتون توی صورت های هم دیگه پخش میشد
_ تو اصلاً اون دختری که من میشناختم نیستی ؟
خنده ای کردی
+ خیلی احمقی.....
+ توقع داشتی با این که رهام کردی و مثل یک دستمال کاغذی پرتم کردی توی سطل اشغال........
نفسی بیرون دادی و با حرص بیشتری لب زدی:
+ همون دختر مظلوم و بی گناه بمونم ؟
با حرص بهش نگاهی انداختی و میخواستی از کنارش رد بشی که دستت رو گرفت
_ فک کردی برای من آسون بود؟
پوزخندی زدی و روتو به سمتش برگردوندی
+ چیه؟ نکنه من بودم که قلبت رو شکستم؟
دستت رو با شدت بیشتری گرفت که دردت اومد
+ ولم کن روانی......
به سمتت اومد و وحشیانه تورو به دیوار چسبوند و نفس های داغش رو توی صورتت پرت میکرد
_ تو......
_تو واقعاً فکر کردی من به خواسته خود لعنتیم ازت جدا شدم؟
از حرفاش سر در نمیاوردی
_ اگه همچین فکری کردی.....باید بگم که خیلی احمقی
منگ بهش نگاه میکردی
+ منظورت چیه؟
دوباره با عصبانیت بهت چشم دوخت
_ من روانیتم دختر میفهمیییییی؟
_ دیوونه میشم وقتی میبینم با همچین لباسی اونم بین پسرای عوضی و خراب داری میرقصی
صداش نسبتاً بلند بود و این تورو ترسونده بود
_ بدجور عاشقتم ا.ت......چرا نمیفهمییییی؟
بغضت گرفته بود
+ پس چرا......چرا ازم جدا شدی؟.......چرا رفتی و باعث شدی که......
با قرار گرفتن لباش روی لبات بقیه حرفت رو خوردی و با تعجب به هیونجینی که داشت با تشنگی لبات رو مک میزد نگاه کردی......
همراهیش نمیکردی چون بدجور توی شک بودی ولی قطعاً دروغ گفتی اگر بگی که دلت برای طعم لباش و خودش تنگ نشده بود.
آروم ازت فاصله گرفت و با عشق توی چشمات خیره شد
_ چطور میتونم فرشته ای مثل تورو ترک کنم ؟
اشک توی چشمات جمع شده بود
+ اما تو این کارو کردی......
بوسه ای به پیشونیت زد و دوباره بهت خیره نگاه کرد
_ چون مجبورم کردن...... مجبور شدم که ترکت کنم
و بعد پیشونیشو بهت چسبوند
_ شاید الان نه.....ولی قطعاً یک روزی بهت دلیلش رو میگم
و بعد دوباره لباش رو روی لبات قرار داد با این تفاوت که تو هم دستات رو دور گردنش حلقه کردی و هر دوتون در حال رفع این دلتنگی همو می بوسیدید
#هیونجین
خنده ای با تمسخر میزنی
+ تو اسمش رو چی میزاری؟
و بعد قیافت رو عصبی و جدی کردی
+ خیانت کار یا یک کثافت ؟
خون توی رگهاش به جوش اومده بود که چند قدم بهت نزدیک تر شد به طوری که کاملاً نفس هاتون توی صورت های هم دیگه پخش میشد
_ تو اصلاً اون دختری که من میشناختم نیستی ؟
خنده ای کردی
+ خیلی احمقی.....
+ توقع داشتی با این که رهام کردی و مثل یک دستمال کاغذی پرتم کردی توی سطل اشغال........
نفسی بیرون دادی و با حرص بیشتری لب زدی:
+ همون دختر مظلوم و بی گناه بمونم ؟
با حرص بهش نگاهی انداختی و میخواستی از کنارش رد بشی که دستت رو گرفت
_ فک کردی برای من آسون بود؟
پوزخندی زدی و روتو به سمتش برگردوندی
+ چیه؟ نکنه من بودم که قلبت رو شکستم؟
دستت رو با شدت بیشتری گرفت که دردت اومد
+ ولم کن روانی......
به سمتت اومد و وحشیانه تورو به دیوار چسبوند و نفس های داغش رو توی صورتت پرت میکرد
_ تو......
_تو واقعاً فکر کردی من به خواسته خود لعنتیم ازت جدا شدم؟
از حرفاش سر در نمیاوردی
_ اگه همچین فکری کردی.....باید بگم که خیلی احمقی
منگ بهش نگاه میکردی
+ منظورت چیه؟
دوباره با عصبانیت بهت چشم دوخت
_ من روانیتم دختر میفهمیییییی؟
_ دیوونه میشم وقتی میبینم با همچین لباسی اونم بین پسرای عوضی و خراب داری میرقصی
صداش نسبتاً بلند بود و این تورو ترسونده بود
_ بدجور عاشقتم ا.ت......چرا نمیفهمییییی؟
بغضت گرفته بود
+ پس چرا......چرا ازم جدا شدی؟.......چرا رفتی و باعث شدی که......
با قرار گرفتن لباش روی لبات بقیه حرفت رو خوردی و با تعجب به هیونجینی که داشت با تشنگی لبات رو مک میزد نگاه کردی......
همراهیش نمیکردی چون بدجور توی شک بودی ولی قطعاً دروغ گفتی اگر بگی که دلت برای طعم لباش و خودش تنگ نشده بود.
آروم ازت فاصله گرفت و با عشق توی چشمات خیره شد
_ چطور میتونم فرشته ای مثل تورو ترک کنم ؟
اشک توی چشمات جمع شده بود
+ اما تو این کارو کردی......
بوسه ای به پیشونیت زد و دوباره بهت خیره نگاه کرد
_ چون مجبورم کردن...... مجبور شدم که ترکت کنم
و بعد پیشونیشو بهت چسبوند
_ شاید الان نه.....ولی قطعاً یک روزی بهت دلیلش رو میگم
و بعد دوباره لباش رو روی لبات قرار داد با این تفاوت که تو هم دستات رو دور گردنش حلقه کردی و هر دوتون در حال رفع این دلتنگی همو می بوسیدید
۱۹.۹k
۱۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.