عشق یا قتل•پارت 3
یک ماه بعد
ویو ات : کار هام همینجوری طبق روال بود و این چیزی بود که خیلی بابتش خوشحال بودم. توی افکارم به سر میبردم که با باز شدن در از فکر دراومدم
چوی:خانم یه خبر خوب دارم
ات:بسیار هم عالی. چه اتفاقی افتاده؟
چوی:یادتونه با یه شرکت قرارداد بستیم که نمیزاشتن رئیسشون رو ببینیم؟
ات:آره یادمه چیشده
چوی:اونا بالاخره قبول کردن قیافه رئیسشون رو نشون بدن
ات:هوم خوبه باهاشون قرار گذاشتی؟
چوی:آره ولی گفتن من باهاتون نیام. خودتون تنها باید برید رئیس اونا هم تنها هست
ات:چرا انقدر عجیب رفتار میکنن. انگار رئیس جمهوری چیزیه. خیلی خب میرم سوار ماشین شم محل قرار رو برام بفرست
چوی:چشم. مراقب خودتون باشین و زیاد به این آدم عجیب نزدیک نشید
ات :فعلا
ویو ات :سوار ماشین شدم و به سمت محل قرار رفتم
بالا شهر بود و زیاد با شرکت خودم فاصله نداشت بعد از حدود 15 مین رسیدم و رفتم تو شرکت
ات:سلام من با آقای کیم قرار ملاقات داشتم
منشی: خانم پارک درسته؟
ات:بله
منشی :میتونید برید داخل
ویو تهیونگ : بالاخره بعد از این همه سال تونستم به دختر خانواده پارک نزدیک شم. بعداز کشتن پدر و مادر ات حالا نوبت خودش بود. پدر و مادرش سالهای زیادی با من آشنا بودن ولی وقتی هویت واقعی منو فهمیدن سعی کردن منو بکشن پایین و همین هم دلیل مرگشون شد حالا هم اگر ات قضیه رو بفهمه شرکتی که این همه سال براش زحمت کشیدم میره رو هوا. برای همینه که باید هرچه زودتر کارشو تموم کنم.
ات:بعد از در زدن و گرفتن اجازه ورود وارد اتاقش شدم
تم دارکی داشت و زیاد به دلم نشست
تهیونگ: خانم پارک خوشحالم که بالاخره تونستم ملاقاتتون کنم
تهیونگ تو فکرش :خدای من اون دختر زیادی زیباست خیلی شبیه مادرشِ
ات:درسته من هم از ملاقات با شما خوشحالم آقای کیم. ولی چرا نمیزاشتید ببینمتون
تهیونگ :خب... حقیقتش چند تا مشکل بود که باید قبل از دیدار با شما حلشون میکردم
ات:که اینطور
ویو ات : این مرد چرا انقد عجیبه. ولی اون به طرز باور نکردنی ای جذاب بود. تا حالا هیچ مردی به جذابیت اون رو ندیده بودم
...
ویو ات : کار هام همینجوری طبق روال بود و این چیزی بود که خیلی بابتش خوشحال بودم. توی افکارم به سر میبردم که با باز شدن در از فکر دراومدم
چوی:خانم یه خبر خوب دارم
ات:بسیار هم عالی. چه اتفاقی افتاده؟
چوی:یادتونه با یه شرکت قرارداد بستیم که نمیزاشتن رئیسشون رو ببینیم؟
ات:آره یادمه چیشده
چوی:اونا بالاخره قبول کردن قیافه رئیسشون رو نشون بدن
ات:هوم خوبه باهاشون قرار گذاشتی؟
چوی:آره ولی گفتن من باهاتون نیام. خودتون تنها باید برید رئیس اونا هم تنها هست
ات:چرا انقدر عجیب رفتار میکنن. انگار رئیس جمهوری چیزیه. خیلی خب میرم سوار ماشین شم محل قرار رو برام بفرست
چوی:چشم. مراقب خودتون باشین و زیاد به این آدم عجیب نزدیک نشید
ات :فعلا
ویو ات :سوار ماشین شدم و به سمت محل قرار رفتم
بالا شهر بود و زیاد با شرکت خودم فاصله نداشت بعد از حدود 15 مین رسیدم و رفتم تو شرکت
ات:سلام من با آقای کیم قرار ملاقات داشتم
منشی: خانم پارک درسته؟
ات:بله
منشی :میتونید برید داخل
ویو تهیونگ : بالاخره بعد از این همه سال تونستم به دختر خانواده پارک نزدیک شم. بعداز کشتن پدر و مادر ات حالا نوبت خودش بود. پدر و مادرش سالهای زیادی با من آشنا بودن ولی وقتی هویت واقعی منو فهمیدن سعی کردن منو بکشن پایین و همین هم دلیل مرگشون شد حالا هم اگر ات قضیه رو بفهمه شرکتی که این همه سال براش زحمت کشیدم میره رو هوا. برای همینه که باید هرچه زودتر کارشو تموم کنم.
ات:بعد از در زدن و گرفتن اجازه ورود وارد اتاقش شدم
تم دارکی داشت و زیاد به دلم نشست
تهیونگ: خانم پارک خوشحالم که بالاخره تونستم ملاقاتتون کنم
تهیونگ تو فکرش :خدای من اون دختر زیادی زیباست خیلی شبیه مادرشِ
ات:درسته من هم از ملاقات با شما خوشحالم آقای کیم. ولی چرا نمیزاشتید ببینمتون
تهیونگ :خب... حقیقتش چند تا مشکل بود که باید قبل از دیدار با شما حلشون میکردم
ات:که اینطور
ویو ات : این مرد چرا انقد عجیبه. ولی اون به طرز باور نکردنی ای جذاب بود. تا حالا هیچ مردی به جذابیت اون رو ندیده بودم
...
۳.۳k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.