سناریو اچ پی
درخواستی طولانی*
وقتی میفهمن ما تمام مدت ازشون بزرگتر بودیم و فقط برای یه نقشه نقش بازی میکردیم و در واقع تامبوی هستیم و ازشون ۲ سال بزرگتریم و این نقش بازی کردن رو پرفسور اسنیپ دلیلش رو میگه:
سن ا/ت: ۱۷
سن اونا:۱۵
هری: نسبت بهت کمی بد بین میشه اما سعی میکنه خودشو کنترل کنه ک ت مجبور بودی
دیگه بات صمیمی برخورد نمیکنه و یجورایی میخواد بیشتر بت احترام بزاره و در اصل قهر میکنه بات ک چرا بش نگفتی
تام: خودش از قبل فهمیده بود
ریگولوس: میاد پیشت و بعلت میکنه و سرشو روی شونت میزاره و میگه: میدونم ازم بزرگتری ولی میشه دوست بمونیم؟ یا حتی بیشتر
دریکو: ایشون اصلا کاری با سنت نداره وقتی فهمید ناراحت شد ولی ب روی خودش نیاورد
کلی سناریو و ذهنش ازت ک همش رو پاک میکنه و دنبال سناریو های جدیده
وقتی میای کنارش میشینی صاف میشینه ک قدش ازت بلند تر باشه
تئو: اصلا براش مهم نی هنوزم سر ب سرت میزاره و خودشو خوشحال و اوکی نشون میده ولس در اصل ناراحته ک چرا همسنت نی
آرزوهاش یجورایی خراب میشه و سعی میکنه چیزی لو نده
متیو: بات قهر کرده ک چرا بش نگفتی اصلا راضی نمیشه و آشتی نمیکنه تا زمانی ک خودت با کادو میری پیشش تازه اون موقع بغلت میکنه و می...بو...ستت و میگه: این ک گذشت ولی چیزی رو ازم مخفی نکن
لورنزو: ناراحت میشه ولی ب روی خودش نمیاره
سن براش مهم نی ولی کم تر سر ب سرت میزاره
تازه الان میفهمه چرا ی وقتا بی اعصاب میشی
حمایت گرل؟
وقتی میای کنارش بشینی سعی میکنه
وقتی میفهمن ما تمام مدت ازشون بزرگتر بودیم و فقط برای یه نقشه نقش بازی میکردیم و در واقع تامبوی هستیم و ازشون ۲ سال بزرگتریم و این نقش بازی کردن رو پرفسور اسنیپ دلیلش رو میگه:
سن ا/ت: ۱۷
سن اونا:۱۵
هری: نسبت بهت کمی بد بین میشه اما سعی میکنه خودشو کنترل کنه ک ت مجبور بودی
دیگه بات صمیمی برخورد نمیکنه و یجورایی میخواد بیشتر بت احترام بزاره و در اصل قهر میکنه بات ک چرا بش نگفتی
تام: خودش از قبل فهمیده بود
ریگولوس: میاد پیشت و بعلت میکنه و سرشو روی شونت میزاره و میگه: میدونم ازم بزرگتری ولی میشه دوست بمونیم؟ یا حتی بیشتر
دریکو: ایشون اصلا کاری با سنت نداره وقتی فهمید ناراحت شد ولی ب روی خودش نیاورد
کلی سناریو و ذهنش ازت ک همش رو پاک میکنه و دنبال سناریو های جدیده
وقتی میای کنارش میشینی صاف میشینه ک قدش ازت بلند تر باشه
تئو: اصلا براش مهم نی هنوزم سر ب سرت میزاره و خودشو خوشحال و اوکی نشون میده ولس در اصل ناراحته ک چرا همسنت نی
آرزوهاش یجورایی خراب میشه و سعی میکنه چیزی لو نده
متیو: بات قهر کرده ک چرا بش نگفتی اصلا راضی نمیشه و آشتی نمیکنه تا زمانی ک خودت با کادو میری پیشش تازه اون موقع بغلت میکنه و می...بو...ستت و میگه: این ک گذشت ولی چیزی رو ازم مخفی نکن
لورنزو: ناراحت میشه ولی ب روی خودش نمیاره
سن براش مهم نی ولی کم تر سر ب سرت میزاره
تازه الان میفهمه چرا ی وقتا بی اعصاب میشی
حمایت گرل؟
وقتی میای کنارش بشینی سعی میکنه
۱۷.۷k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.